چکیده:
پژوهش حاضر به این مساله می پردازد که آیا تعریف تارسکی از مفهوم نتیجه ی منطقی در مقاله ی دوران سازش «درباره ی مفهوم نتیجه ی منطقی» (1936) چنان که مدعای این مقاله است مفهوم عام نتیجه ی منطقی را فراچنگ میآورد یا نه. برای آن-که دریافته شود رویکرد غالب به نتیجه ی منطقی در زمان تارسکی (مفهوم نظریه برهانی نتیجه) چه خللی داشت که او را به کوشش برای ارایه ی تعریف جدیدی از نتیجه منطقی سوق داد، نخست رویکرد نظریه برهانی به مفهوم نتیجه ی منطقی را معرفی و ناکارآمدی آن را از نظر تارسکی بررسی خواهیم کرد، سپس دو تفسیر از مفهوم نتیجه ی عام مد نظر او را بیان خواهیم نمود. تفسیر نخست از مفهوم عام نتیجه نزد تارسکی آن مفهومی است که همه ی انسان های معمولی و غیرمتخصص در فلسفه، منطق و ریاضیات در زبان روزمره بکار می برند؛ تفسیر دوم آن است که مراد تارسکی از مفهوم عام نتیجه آن مفهومی است که برای اهل فن یعنی منطق دان و ریاضی دانان «عمومیت» دارد و در روش اصل موضوعی بکار رفته است. ما از تفسیر دوم دفاع می کنیم و ضمن بررسی توصیفی- تحلیلی تعریف پیشنهادی او از این مفهوم و ارایه ی مثالی از آن در نهایت نتیجه می گیریم که کوشش تارسکی برای فراچنگ آوردن مفهوم عام نتیجه قرین موفقیت بوده است.
This article is concerned of the problem that weather Tarski’s definition of the ‘logical consequence’ in his seminal article ‘On the Concept of Logical Consequence’ (1936) , as his article claims, captures the common concept of logical consequence or not. First of all, for understanding what defect had prevailing approach of logical consequence (proof- theoretical approach) that led him to attempt to present new definition of concept of logical consequence, I introduce proof-theoretical approach to logical consequence and examine its default and then explain two interpretations of his definition of the common concept of logical consequence. the First interpretation is that the common concept of logical consequence is the concept that all of ordinary and non-professional peoples in philosophy, logic and mathematics use. the Second interpretation is that what Tarski means by the common concept of logical consequence is the concept that for professional peoples in logic and mathematics is ‘common’ and already used in axiomatics. I defend the second interpretation and after descriptive-analytic examination of his suggested definition of this concept and presentation of example of it, I finally conclude that Tarski in his attempting for capture of the common concept of logical consequence has succeeded.
خلاصه ماشینی:
در اهمیت و وسعت این موضوع همـین بـس کـه مکتوبـات مسـتقلی اعم از کتاب و مقاله درباره ی آن نوشته شده است و حجم آن ها در حدی بوده که به ادبیـات پدید آمده از آن ها عنوان «فلسفه ی نتیجـه ی منطقـی» (Philosophy of Logical Consequence) را داده اند و خود زیرشاخه ای از حوزه ی فلسـفه ی منطـق شـده اسـت .
در نهایت ، تارسکی از این مثال نقض چنین نتیجه گیری میکند: «من فکـر مـیکـنم ایـن واقعیت به خودی خود اثبات میکند که مفهوم صوری شده ی نتیجه ی منطقـی ٩، کـه تـاکنون به طور عام در ساخت نظریه های قیاسی بکار رفته است ، به هیچ روی بـا مفهـوم روزمـره ی آن تطبیق نمیکند».
هم چنین ، چنان که خواهیم دید شواهد روشنی در خود مقاله وجود دارد که میتوان آن هـا را دالّ بر تفسیر دوم دانست : شاهد آن که تارسکی از پاراگراف دوم به بعد با آن که بـاز هـم از مفهوم عام نتیجـه و کـاربرد آن در زبـان روزمـره سـخن مـیگویـد وقتـی کـه بـه بررسـی کوشش های مختلف برای تعریف مفهوم نتیجه ی منطقی میپردازد فقط به کار ریاضـیدانـان و منطق دانان ریاضی اشاره میکند.
اما تارسکی پیش تـر رویکرد نحوی را وافی به مقصود ندانسته است به همین دلیل به تعریف پیشـنهادی خـود از نتیجه ی منطقی که تعریفی است سمانتیکی میپردازد: «در این جا مایلم طرحی از یک روش کلی ارائه دهـم کـه بـه نظـرم سـاخت تعریفـی از لحاظ صوری صحیح و از لحاظ مادی کافی از مفهـوم نتیجـه را بـرای مقولـه ای گسـترده از زبان های صوریشده ممکن میسازد» (١٨٢ ,ibid).