چکیده:
در دوره معاصر خصوصا دهههای اخیر بحث بر سر ارتقای کیفی آموزش کودکان بالا گرفته است. این موضوع ذهن بسیاری از ادیبان، فلاسفه، روانشناسان، جامعه شناسان و بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول ساخته است و در این زمینه نظریات متعدّدی نیز ارائه شده است. پس از پژوهش-های بسیار عدّه زیادی از این اندیشمندان و پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که برای ارتقای تعلیم و تربیت در کودکان و ایجاد مهارتهای استدلالی پیچیده مبتنی بر تفکّر صحیح باید تغییری بنیادی در تالیف داستانهای کودکان صورت گیرد. تعلیم و تربیت موثر کودک، یکی از پایههای اساسی تحکیم مبانی یک جامعه است و از برجستهترین مکاتب تربیتی در زمینهی تربیت کودک در دوران معاصر شیوۀ تفکر انتقادی و پرسشگرانۀ متیو لیپمن است که توانسته است با کمترین امکانات از تاثیر گذارترین گونههای تربیت را در مواجهه با اقشار گوناگون از جمله کودکان به کار گیرد. پژوهش حاضر قصد دارد با اقتباس از مبانی تربیتی لیپمن و روش آموزش فلسفه به کودکان چگونگی فرایند تعلیم و تربیت کودک را از منظر این مکتب و مشرب فکری تبیین کند. یافتههای این پژوهش که به صورت توصیفی – تحلیلی بر مبنای دادههای کتابخانهای صورت گرفته است نشان میدهد که داستان ابزار بسیار مناسبی برای آموزش تفکر فلسفی در کودکان به حساب میآید.
خلاصه ماشینی:
چهارچوب نظری بحث براساس نظریۀ لیپمن و برنامۀ آموزش فلسفه بهمنظور رشد و تقویت قدرت مهارتهای تفکر در دانشآموزان با شیوۀ کلاسداری به سبک حلقۀ کندکاو، معلمان به تسهیلگر تغییر نقش مییابند و محتوای کتاب درسی در قالب داستان ارائه میگردد؛ هدف این برنامه یاری دادن به دانشآموزان بهمنظور بهبود تفکر در فرایند یادگیری است.
جریان مبارزات این شخصیّت و حوادثی که برای او روی میدهد به خواننده هم مربوط میشود (Ewers , 2003 : p4) و خواننده را به تفکّر وامیدارد آنچه در داستان ترسیم میشود، کم و بیش شبیه آن چیزی است که هر انسانی میتواند در زندگی واقعی خود تجربه کند اگر وقایع داستان خوب پیریزی شده باشند واکنشهای عاطفی ما را تنظیم میکنند.
درونمایۀ کتابهای فلسفه برای کودکان طرح و بیان مفاهیمی است که باید به آنها توجّه شود و حائز نکات اساسی باشد از جمله آنکه در داستان درونمایۀ نباید به دنبال آموزش اصول اخلاقی یا تعلیم و تحکم و القای مستقیم باشد زیرا این شکل از ارائۀ داستان با اهداف برنامۀp4c که دعوت کودکان به فکر کردن و یافتن راه حلهای تازه است در تضاد است.
لیپمن معتقد است که نویسندگان عادت کردهاند؛ دنیای کودکان را دنیایی پر حرکت، شاد، زنده با کتابهایی پر از نقش و نگار و ساده انگاریهای ضمنی تصوّر کنند امّا با این رویکرد بعید به نظر میرسد که بتوانیم حرکت جهتی به ذهن کودکان القا کنیم: ادبیات کودکان باید حاوی عناصر فکری و ادبی خاص خود باشد؛ تا بدین وسیله به پرسشهای مداوم و چراهای پایان ناپذیر آنها پاسخ داد و بدین ترتیب وارد حیطۀ ادبیات فلسفی میشویم.