چکیده:
نقد روانکاوانه، به عنوان حاصل تلاقی روانکاوی با آثار و نظریّههای هنری، بر مبنای مفاهیم و روشهایی که مهمّترین نظریّهپردازان روانکاوی، زیگموند فروید و ژاک لاکان، بنیاد نهادهاند، سعی در خوانشی متفاوت از آثار هنری دارد. متن ادبی، لذّت خود را به مخاطبان منتقل نمیکند، بلکه اجازه میدهد افراد به منابع لذّت در ناخودآگاه خود دست یابند. نقد روانکاوانه متن را به قصد یافتن ساختارهایی که موجب خلق چنین لذّتی میشود؛ تجزیه و تحلیل میکند. این رویکرد، با تاکید بر نقش تعیینکنندة «زبان» بر حیات ناخودآگاهانه انسانها، میکوشد تا با اعمال مفاهیم و روشهای خود بر متون ادبی، آنها را با رویکردی نقّادانه قرائت کند. در این بررسی، ابتدا به تبیین نظریّه لاکان پرداختهایم که در تجزیه و تحلیل متون ادبی مورد استفاده قرار میگیرد. در پایان، به کمک مفاهیم نقد روانکاوانه لاکان، داستان «طوطی و بازرگان» را مورد ارزیابی قرار دادهایم. در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن، یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنّعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگترین تعلّق ذهنی خود، در مسیر رسیدن به حیث واقع قرار میگیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به عالم تجارب عرفانی مهیّا میکند. بازرگان، ضمن از سر گذراندن تجربه عرفانی دچار استحالة شخصیتی (تولّد مجدد) و استعلای شخصیّتی میشود. بازرگان در این داستان بخشی از وجود مولاناست که با دیدار شمس متحوّل میشود. به همین دلیل در بخشی از داستان مولانا به عنوان راوی روایت با بازرگان به نفس واحدی تبدیل میشوند.
خلاصه ماشینی:
در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن، یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنّعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگترین تعلّق ذهنی خود، در مسیر رسیدن به حیث واقع قرار میگیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به عالم تجارب عرفانی مهیّا میکند.
(همان: ۱۵۲-۱۵۱) هدف ما در این مقاله آن است که تصویر تجارب شهودی عرفانی را چنان که در داستان «طوطی و بازرگان» مولوی ارائه شده است، با استفاده از مفاهیم نظريّه روانکاوی لاکان تبیین کنیم.
در پژوهش حاضر قصّة طوطی و بازرگان براساس نظريّه «ژاک لاکان» و اصول و مفروضات بنیادین نقد لاکانی(ساحت خیالی، مرحله آینه، فقدان، ساحت نمادین یا نام پدر، مکانیسم دفع امیال ، ابژه دیگری کوچک و حیث واقع) مورد بررسی قرار گرفته است و نتایج حاصل، به فضای کلّی این داستان تعمیم داده میشود.
در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگترین تعلّق ذهنی خود، در موقعیّت عرفانی قرار میگیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به تجارب عرفانی مهیّا میکند.
کُن ذلیلَ النّفسِ هَوناً لا تَسُدزخم کش چون کوی شو چوگان مباش (همان: 1868-1849) 3-2-2- بازرگان: بازرگان به سبب داشتن طوطیای با این نوای دلنشین و اموال بسیاری که از تجارت هندوستان به دست آورده بود تصوّر میکرده که صاحب اصلی طوطی ایست که با اشتهارش همه را مجذوب خود میکند همین موارد سبب غرور وی میشود که تداعی ورود وی به مرحلة آینه است.