چکیده:
موضوع این نوشتار بازتاب اصل میان در شاهنامۀ ابوالقاسم فردوسی فردوسی و مثنوی مولانا جلالالدین است. پژوهندگان با روش توصیفی- تحلیلی نخست به بیان معنای میان به عنوان مایۀ پیوند و آفریننده و تفاوت آن با وسط و واسطه میپردازند سپس با ارائۀ نمونهها و تصاویری از آثار فوق نشان میدهند که در نقشاندیشی ایرانیان، گیتی و مردم (انسان)، تخمهای همبستۀ یک خوشهاند و همگی از یک بُنمایه برآمده و روییدهاند. بر این اساس میان، که مایۀ پیوند، تحوّل و دوستی است بی آنکه دیده شود به عنوان گنج مخفی درون و میان چیزها روان و مایۀ هستی و دوام آنهاست. بر بنیان این تصویر، ارج همۀ پدیدههای گیتی (خورشید، ماه، بامداد، غروب...) و انسان (نبی، شاه، پهلوان و ...) در این است که نه عامل جنگ، بریدن و جدایی که مایۀ پیوند، هماهنگی و آفریدن وحدت رنگارنگیها (تفاوت ها و تضادها) با هم و پیدایش زیبایی باشند.
The topic of this article is the reflection of Mian principle in Ferdowsi's Shahnameh and Maulawi's Masnavi. Using a descriptive-analytical method, the researchers first express the meaning of the middle as a source of connection and creator and its difference with the middle and intermediary, then by presenting examples and images of the above works, they show that in the thinking of Iranians, Giti and people (man), the interconnected eggs They are a cluster and all of them grew from the same source. On this basis, the middle, which is the source of connection, transformation and friendship, without being seen as a secret treasure inside and between things, is the source of their existence and durability. Based on this image, the honor of all divine phenomena (sun, moon, dawn, dusk...) and human beings (prophet, king, warrior, etc.) is that they are not the cause of war, cutting and separation, but the source of connection and harmony. and creating the unity of colors (differences and contrasts) together and the emergence of beauty
خلاصه ماشینی:
بيان مسأله با توجه به اين که تا کنون پژوهش مستقلي در مورد اصل «ميان » و بازتاب آن در آثار ادبي ايران صورت نگرفته است ، اين تحقيق برآن است تا با پرداختن به اين موضوع ، در شاهنامه و مثنوي افزون بر اين که اين سرانديشۀ مهري نياکانمان را معرفي کند به پژوهندگان و خوانندگان تلنگر زند تا متن هاي ادبي ايران را از اين ديد که مايۀ پيوند و سرچشمۀ زندگي (گنج ) در همۀ انسان ها و پديده هاي گيتي ، مخفي هست بازخواني کنند ١-٣ اهداف و ضرورت تحقيق هر چند تا کنون پژوهش هاي بسياري در حوزة جلوه هاي فرهنگ ايران در ادب فارسي انجام شده است ، اما تا کنون پژوهشي که بازتاب اصل ميان و ميان گرايي را در اين آثار بررسي و تحليل کرده باشد، انجام نشده است .
ک. همان : ٧؛١٨٠ و ١٨١) اما با او معامله به مثل نميکند بلکه ميکوشد تا ميان رستم سيمرغي و او مايۀ مهر و پيوند باشد: بدو گفت اکنون چو اسفنديار بــيــايــد بــجويــد ز تــو کــارزار تو خواهـش کـن و لابــه و راسـتــي مکــوب ايــچ گــونـه در کــاستـي مگر بازگردد به شيرين سخن بيــاد آيــدش روزگــار کــهــن (همان : ٦؛ ٢٩٩) پيش از اين سيمرغ خداي مهر به زال ، نه به کردار موجودي نادان و گناهکار که به کردار همنشين ، همدم ، يار و فرزندي داراي خرد فراوان با دانش کهن يا اصيل ، ياد ميدهد که با هر انساني به آواز سيمرغ سخن بگويد و بگذارد که آنان به او بگويند و درد دل همه را بشنود: اگرچند مردم نـديـده بـد اوي فزـــراوساين مرغ خــردآمخبـتـه ـود بـود،دانــگش فت و،گکوهين بر آواز ســيـمرغ ، گــفـتـي ســخــن (فردوسي:١؛ ١٤٤) اين مرغ شگفت (سيمرغ ) است که از آهنگ ها، نواها و آوازهاي گوناگونش ، هوش انسان ميرمد: ز ناگـاه ديدنـد مـرغي شــگـفـت کـه از شـخ آن کـه نـوا بر گرفت تو گفتـي دو صد بربط و چنگ و ناي به يـک ره شدسـتـنـد دسـتان سـراي (اسدي،١٣٥٤: ١٦٠) سام ، پدر زال ، که از مهرورزي سيمرغ به وصال فرزند دورافکندة خود، زال ، رسيده و متحول شده ، خود مايۀ پيوند و تحول مردم و نوذر، شاه ايرانيان ميشود.