چکیده:
پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی آموزش سبکهای ارتباطی به والدین بر کودکان دارای اختلال ADHD دوره ابتدایی شهرستان اردل پرداخته است. روش تحقیق آزمایشی از نوع طرح پیش آزمون و پس از آزمون با گروه کنترل میباشد و جامعه آماری شامل مادران دارای کودکان بیشفعال دوره ابتدایی شهرستان اردل مراجعهکننده به مراکز درمانی شهرستان اردل میباشد که از بین آنها 30 نفر به صورت نمونهگیری در دسترس و داوطلبانه انتخاب و در دو گروه کنترل و آزمایش به صورت تصادفی قرار گرفتند و برای گروه آزمایش 8 جلسه مداخلهای (آموزش سبکهای مدیریتی ارتباط) برگزار شد. هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه کارنرز به صورت پیش آزمون و پس آزمون موردسنجش قرار گرفتند و در ادامه دادهها با توجه به فرضیه پژوهش با آزمون کوواریانس تحلیل گردید.یافتهها نشان داد بین متغیر پیش آزمون به عنوان متغیر همپراش (کوواریانس) و متغیر مستقل، با توجّه به (96/5 = F و 002/0 = p) اثر متغیر همراه معنیدار است؛ یعنی تفاوت نمرات پیش آزمون و پس آزمون معنیدار است. همچنین اثر گروه نیز با توجه به (04/7= F و 022/0 = p) معنیدار است یعنی تفاوت دو گروه آزمایش و کنترل از نظر کاهش بیش فعالی معنیدار است لذا فرض خلاف تأیید، که میتوان نتیجه گرفت آموزش سبکهای مدیریتی ارتباط به والدین منجر به کاهش نشانگان بیش فعالی کودکان دوره ابتدایی شده است.با توجه به نتایج به دست آمده آموزش سبکهای مدیریتی ارتباط به مادران میتواند به عنوان راهبردی درمانی در کاهش نشانگان بیش فعالی کودکان دوره ابتدایی مطرح گردد.
The present research has investigated the effectiveness of teaching communication styles to parents on children with ADHD in elementary school in Ardal city. The experimental research method is a pre-test and post-test design with a control group, and the statistical population includes mothers with hyperactive elementary school children of Ardel city who refer to treatment centers of Ardel city, among them 30 people. They were randomly selected through accessible and voluntary sampling and placed in two control and experimental groups, and 8 intervention sessions (training on communication management styles) were held for the experimental group.Both groups were measured using Corner's questionnaire as a pre-test and post-test, and then the data were analyzed with the covariance test according to the research hypothesis.The findings showed that between the pre-test variable as a covariance variable and the independent variable, according to (F = 5.96 and p = 0.002), the effect of the associated variable is significant; That is, the difference between pre-test and post-test scores is significant. Also, the effect of the group is significant according to (F = 7.04 and p = 0.022), that is, the difference between the two experimental and control groups is significant in terms of reducing hyperactivity, so the hypothesis is not confirmed, and it can be concluded that the training of management styles is related to Parents have led to the reduction of hyperactivity symptoms in elementary school children.Conclusion: According to the obtained results,
خلاصه ماشینی:
پژوهشهای قبل از اینکه در حوزه خانواده و مشکلات موجود در این خانوادهها انجام شده و همچنین نقش پیشگیرانه خانواده، (تیتکانلو، 1387)، (علیزاده، 1385) چه در عود مجدد علام (بلوشتین، 2007) چه در نحوه برخورد و سازگاری و رشد مناسب این کودکان همگی وضعیت خطیر این کودکان را و اهمیت رسیدگی به آن را تائید میکنند (کلانتری، 13 > پیشینه پژوهشی در ا > امانی هارونی و همکاران(1402) در پژوهشی با عنوان « بررسی تجارب زیسته استرس والدگری مادران کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی-نقص توجه «ADHD» دادند به این نتیجه رسیدند که والدین استرس بالای خود را به رفتار فرزندان، نیازهای برآورده نشده برای حمایت و انگ اجتماعی نسبت می دهند.
نتیجهگیری نتایج با توجه به فرضیه پژوهش نشان میدهد بین متغیر پیشآزمون به عنوان متغیر همپراش (کوواریانس) و متغیر مستقل، رابطه معناداری وجود دارد و از طرفی با توجه به نقش متغیر مستقل در ایجاد تفاوت بین دو گروه پس از حذف اثر احتمالی متغیر پس از آزمون در سطح احتمال 95% (021/0P=،981/5F=) تأثیر معناداری داشته است و فرض خلاف تائید که میتوان نتیجه گرفت آموزش شیوههای مدیریتی ارتباط به مادران منجر به کاهش نشانگان بیشفعالی کودکان 5 تا 10 ساله شده است که یافتهها با نتایج پژوهش گرجی (1383) در تضاد میباشد اما با تحقیقات دانفورت و همکاران 1 (2006)، اسکوبل و همکاران 2 (2006)، فتحی (1374)، علیزاده و آندریس 3 (2002)، نیز همسو است، همچنین غنی زاده و شهریور (2005) در مطالعه خود نشان دادند آموزش والدین، رفتار کودکان و همچنین بهداشت روانی والدین را بهبود میبخشد.