خلاصه ماشینی:
"آنچه مایه حیرت است اینکه چگونه چنین پرستار عفیف و با تجربه و ورزیدهء حاضر شده بود با کارگر سادهء ازدواج کند؟استنباط نگارنده اینستکه دختر مزبور علاقمند بود ازدواج کند ولی طالب مردی بود که غریزه جنسی شدید نداشته باشد و اولاد نخواهد،از طرف دیگر قاتل قبل از ازدواج،همسر آینده خود را در بیمارستان بخوبی نشناخته بود و در دوره مقدماتی و آشنائی قبل از ازدواج نیز به کسان و دوستانش نگفته بود که قصد دارد با چنین پرستاری ازدواج کند و این دختری که با او بگردش میرود زن آینده اوست.
عجب اینکه در نظر اول مرا درست بجا نیاورد بعد از آنکه خود را معرفی کردم،شناخت و برای این که از صحبت با من نگریزد با وسائلی اعتماد او را جلب کردم و باو اطمینان دادم بطوریکه خودش آغاز سخن کرد و گفت: باید اعتراف کنم که دفعات قبل در گفتار خود قدری مبالغه کردم و نمیدانم چرا این کار را کردم زن من آنقدرها هم که گفتم بد نبود......
و این درست همان کاری است که زن نسبت بمرد میکند و فقط منتظر خاتمه یافتن عمل است اما چنانچه این سردی و سایر خصوصیات نامبرده توام با حس نفرت و حقارت و خصومت باشد،فراموش کردن زن از طرف مرد و او را بهیچ شمردن کافی نیست بلکه مرد باید سعی کند از راههای مقتضی، اینگونه مقاومتهای زنرا برطرف کند در قضیه مورد بحث بطوریکه دیدیم مرد سعی کرد که با تحقیر و توهین نسبت بزن خویش تفوق و برتری و بالاخره پیروزی خود را بر او ثابت کند و همین عمل او بتعبیری از قتل بدتر بود."