چکیده:
«فقه» در معنای فهم و درک روشمند احکام از متون دینی، سابقهای به قدمت خود اسلام دارد. فقها همواره با استناد و ارجاع
موضوعات به منابع دینی، احکام فقهی مورد ابتلا را استنباط کردهاند. از اینرو، فقه در تطور تاریخیاش، علمی پویا و بالنده بوده
است. به دلیل آنکه علم فقه، علم مربوط به اعمال و رفتار روزمره مسلمانان است، طبعا با شرایط و اوضاعی که مسلمانان به طور
روزانه با آنها مواجهند، مرتبط بوده و متحول شده است. بدینروی، انفتاح باب اجتهاد در شیعه، همواره زمینهساز تکامل فقه شیعه
بوده است.
از امتیازات ویژه فقه شیعه، برخورداری از گنجینه ذخایر احادیث امامان و اهلبیت پیامبر علیهمالسلام میباشد که منبعی غنی در
استنباط احکام پدید آورده است، در حالیکه فقه اهل سنت از چنین منبع نابی بیبهره است. شیعه از قریب 6000 حدیث تفسیر
قرآنی، برخوردار میباشد که از طریق اهل بیت پیامبر علیهمالسلام به شخص پیامبر منسوبند، اما اهل سنت تنها از قریب 248 حدیث نبوی
در این زمینه بهرهمند میباشند.
امتیاز دیگر فقه شیعه، اجتهاد زنده در آن است. به دلیل آنکه مسائل جدید باید با اجتهاد جدید و فتوای جدید همراه باشند، انسداد
باب اجتهاد، آنچنانکه در میان اهل سنت معمول است، معضل مهمی پدید میآورد. تشکیل «شورای افتاء» از میان مراجع تقلید،
راهکار مناسبی برای اتقان استنباطها و جلوگیری از تشتت آراء خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"گفتم: این شما، ولی ما شیعیان چون از حدیث «ثقلین» فهمیدهایم که باب علم نبی عترت هستند؛ یعنی اگر میخواهی به علوم پیغمبر پی ببری، باید سراغ حضرت علی و عترت علیهمالسلام بروی، سراغشان رفتیم و اکنون قریب 000/6 روایت از طریق اهل بیت علیهمالسلام از شخص پیغمبر در تفسیر قرآن در اختیار داریم.
علامه وقتی دید در بازار این سه نوع شرکت وجود دارند، آنها را با قواعد فقهی تطبیق داد؛ قواعدی که خودش از فقه بیرون کشیده بود؛ دید «شرکة الابدان» مصداق «اکل مال به باطل» است؛ چون شما با من قرارداد گذاشتی که بروی تنها برای خودت کار کنی ـ مثلا، شما راننده هستید ـ و من هم خودم کار کنم ـ مثلا، من هم کشاورز هستم ـ و سر سال یا ماه هر چه درآمد داریم روی همدیگر بریزیم و تقسیم کنیم.
ما چرا از این حرفهای دوپهلو بزنیم؟ میگوییم: پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهمالسلام یک سلسله قواعد عامه، اما به صورت رمز و اشاره گفتهاند؛ امام صادق علیهالسلام فرمودهاند: «حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه ولا یکون الرجل منکم فقیها حتی یعرف معاریض کلامنا و أن الکلمة من کلامنا لتنصرف علی سبعین وجها لنا من جمیعها المخرج» (2) یعنی: به نکتههای ظریف لابهلای کلام باید دقت کرد و از آنها یک قاعده درآورد."