خلاصه ماشینی:
"در مثنوی «آذر نامه»ای که پیش از یکصد بیت است و برای او گفتهام و تلفنی برایش خواندهام آوردهام: بلی آزادگی باروبرت بود که از نخل فتوت گوهرت بود به باغ عمر بودی سرو آزاد بسی ناشاد،شد از خندهات شاد به کویت صوت مرغان چمن بود سرایت بیپناهان را وطن بود دلی هرگز زخوی تو نرنجید لبی هرگز به غمهایت نخندید ز هر شهری کسی آمد در این شهر نبود ا جلوهء مهر تو بیبر چه تبریزی،چه شیرازی،چه دشتی چو من گر آسمان جل یا که مشتی به بزمت بود هم نقل و نی و می حدیث از شهریار و دولت کی بلی هرچند تبریزت وطن بود به هر در،در شدم،از تو سخن بود در آن بزمی که آذر جا ندارد صفا آنجا دگر معنی ندارد باری آذر سالها در منزل چهار راه گلشن زندگی کرد.
قطعهای را که در رثاء مادرم سروده بود به دست نیاورد اما قطعهای را که در مرگ همسرم ساخته بود خواند که با حذف چند بیت در«گلزار (به تصویر صفحه مراجعه شود) @از راست به چپ:جواد آذر-محمد گلبن-ید الله بهزاد خاموش»یادنامه همسرم چاپ شد که چند بیت آن را در زیر ملاحظه میفرمایید: تا برگ نوبهار تو رنگ خزان گرفت غم آتشی فروخت که ما را به جان گرفت یک دل صبور نیست که داغ فراق تو تاب و شکیب از دل پیر و جوان گرفت آن نقشها که کلک هنرپرور تو زد باور مکن که رنگ خیال و گمان گرفت بودی تو برگ شادی فرزند و شوی خویش گردون تو را چه زود هم از این و آن گرفت «آذر»به سوگ یاد تو بگشود لب ولی سیلاب اشک خامه ز دستش عنان گرفت آذر گویندهء توانایی بود که در اغلب بحور شعر فارسی دست توانایی داشت غزل را به سبک اصفهانی-یا هندی میسرود."