خلاصه ماشینی:
"بار اول دستور توقیف توسط جهانگیر تفضلی که خود مدیر روزنامه بود صادر شد به بهانهء اینکه تعداد روزنامهها بیشتر از خوانندهاش است و بهتر است تعدادی تعطیل شوند،بار دوم هم چون تعدادی از سفارتخانهها،بعضی از مدیران و سردبیران مطبوعات را به میهمانیهایشان دعوت میکردند و در آنجا تبادل اطلاعات صورت میگرفت،و این دلیل تا حدی هم درست بود،اکثر مطبوعات را تعطیل کردند.
یادم میآید در سال 1330 یا 1331 بود که مدیر خواندنیها،علی اصغر امیرانی،پیغام داد«چون این ماه کم آوردهایم،باید حقوقها را پایین بیاوریم»گفتم:پس حقوق خودتان چه میشود،آیا از پنج هزار تومان حقوق شما هم کم میشود؟وقتی پیغام را به او دادند گفته بود:«به برزین بگویید این به شما ربطی ندارد،اگر دلتان نمیخواهد،بروید»ما هم تصمیم گرفتیم به نسبت پولی که از حقوقمان کم میشد،کمتر کار کنیم،و چه لزومی داشت تا ساعت 9-5/8 شب در دفتر مجله بمانیم؟بعد همین آقای امیرانی دکتر هوشنگ عسکری یکی از سردبیرانش را،توسط بورسهائی که سفارتخانهها برای مطبوعات درست میکردند،به فرانسه فرستاد و روزی از من پرسید:«تو فکر میکنی عسکری بعد از تحصیل دوباره به خواندنیها برمیگردد؟»جواب من مثبت بود ولی امیرانی گفت:«خیلی نادان است اگر پس از این همه درس و تحصیل و موقعیتهای تازه دوباره به دفتر مجله بازگردد».
پس از دیپلم در چه سالی وارد دانشگاه شدید؟ در اواخر دههء بیست چون برای گذران زندگی مجبور بودم کار کنم،بهطور مرتب سر کلاس نمیرفتم و چون باید کار میکردم تا زندگیام بگذرد هر روز با دوچرخ ابتدا به کلاس درس میرفتم،ظهر به روزنامهء ایران یا مجلهء مهر ایران سر میزدم و ترجمه میکردم،و دوباره به دانشگاه برمیگشتم،و یا به عنوان معلم سرخانه تدریس انگلیسی میکردم،به همین دلیل ادامهء تحصیلم بهطور منظم امکان نداشت و هر کلاس را در دو یا سه سال میگذراندم."