خلاصه ماشینی:
"اما آنچه پیداست،آن است که او زبانی ساده،روان و شاعرانه دارد که خوانش (به تصویر صفحه مراجعه شود) اشعارش را هم آسان و هم دشوار میکند ساده از آن روی که واژهها سیال و روان در پی هم میآیند و دشوار از آنجهت که در اوج سادگی،مفاهیم فرامتنی و اشارههای پیدا و پنهان فراوانی به مسائل اجتماعی روز،در آنها یافت میشود،مضمون عمدهء این اشعار،بیان تأثیراتی است که شاعر از زندگی به قول خودش«دوزخ»شهری مثل تهران گرفته است.
اما چرا شعر عزیز ترسه بهراحتی به ژرفاهای زیرساختی خود نزدیک نمیشود و خواننده باید بیش از حد معمول در فرم و زبان و نوع اجرای آن درنگ کند؟به نظر من این مسئله به سه دلیل عمده در شعرهای دفتر فقط یک لحظه روی داده است.
شما ممکن است بعد از خواندن ده شعر از خود بپرسید که چرا شاعر از فضای طبیعت محور دست نمیکشد؟شاعر در حقیقت با فعال کردن کدهای آشنای ذهنتان سعی در برجسته کردن همان«من»موردنظر را دارد.
حتی خوانندهء جدیتر شعر میتواند از خود بپرسد که چرا شاعر یک سطر را چنین تکرار کرده است؟آیا مراد تکراریست که در ذلت زندگی جریان دارد؟آیا از انعکاس این تکرارهاست که پرنده خسته میشود و دیگر بازنمیگردد؟ ج:اما دلیل دیگری که مخاطب شعرهای دفتر فقط یک لحظه را بارها به خواندن متنها وادار میکند،شبکهء تداعیها محدود است."