خلاصه ماشینی:
"در حالی که براساس قبول دخالت اوصاف در دلالت اسم خاص این مشکل رفع می شود و معنای سؤال از وجود ارسطو این است که آیا کسی که یونانی و شاگرد افلاطون بوده, وجود داشته است؟ خواننده ای که کتاب را تا اینجا بدقت مطالعه کرده ممکن است حق را به جانب فرگه و راسل بدهد اما در ادامه که به دو اشکال کریپکی بر نظریه توصیفی فرگه و راسل پرداخته می شود خطای رأی مذکور نمایان می شود.
چکیده انتقادات کریپکی بر بندهای مختلف کلام سرل از این قرار است: اولا اینکه در دلالت اسم خاص باید اوصاف انحصاری (هرچند نامعین) در کار باشد که به صورت یکتا محکی اسم خاص را بنمایاند مورد قبول نیست; زیرا مثلا می توان با استفاده از وصف (شاعر قرن هفتم) که وصف غیر انحصاری است واژه حافظ را بر شخص مورد نظر تطبیق کرد و این نوع از دلالت اسماء خاص امری رایج است.
عده ای سعی دارند ضمن نفی معنا برای اسم خاص و اعتقاد به اینکه موضوع له اسماء همان موجود خارجی است, اشکالات مطرح در این فرض را پاسخ دهند; مثلا در مورد قضیه هلیه بسیطه (ارسطو وجود دارد) می گویند منظور صورت ذهنی شخص ارسطوست که محکوم به وجود خارجی است.
کریپکی در پاسخ این اشکال که ضروری بودن قضایایی همچون (هسپروس همان فسفروس است) منافی آن است که آنها محصول کاوش علمی اند, می گوید چون شخص می تواند بدون آنکه از اتحاد محکی دو اسم خبر داشته باشد, از آنها حکایت کند پس جای برای آنکه علم و تجربه دخالت کرده و اتحاد آن دو را نشان دهد, باز است; یعنی چنین قضایایی قبلی نیستند."