خلاصه ماشینی:
"زیرا کسانی که دوران رنسانس را پدیدآورند،بر این گمان و باور بودند که عصر آنها با قرون وسطا هیچ ارتباط وثیقی ندارد،بلکه به یونان و روم باستان مربوط میشود؛چرا که به زعم آنها،بشر تنها در دنیای باستان کارها و موفقیتهای بزرگ را تجربه کرد و در واقع رنسانس بر سر آن بود که با نوزایی فرهنگ یونان و روم،امکان موفقیت و پیشرفتهای سترگ را دگرباره فراهم آورد.
در قرون وسطا،ترجمهی عربی آثار کلاسیک یونان و روم در اسپانیای اسلامی باعث شد، دانشجویان علاقهی وافری نسبت به این آثار ابراز کنند؛ضمن این که بسیاری از اختراعات قرون وسطا مثل اختراع قطبنمای مغناطیسی در قرن دوازدهم،در کشف سرزمینهای جدید و بسط رنسانس به سوی آسیا و آمریکا و بالندگی آن بسیار مؤثر بود.
به یک معنی،بسته شدن نطفهی رنسانس و حتی از جهتی شروع آن را به عنوان حرکتهای فکری غیر همراه با نظام فکری حاکم، میتوان از اواسط قرن سیزدهم میلادی،با وجود سلطهی بلامنازع کلیسای کاتولیک بر فرهنگ و سیاست قرون وسطا و هنگام حاکمیت فلسفه و کلام مدرسی بر دانشگاهها و سایر مراکز فرهنگی و دینی اروپای غربی،مشاهده کرد.
میراث این هنرمندان به صورت مجموعهای از آثار ایشان به جای مانده است که احتمالا در دنیای امروزی آشکارترین نشانههای دوران (به تصویر صفحه مراجعه شود) رنسانس هستند.
چنین رویکردی،امکان پیشرفت همهی علوم را به خوبی فراهم میآورد،تنها یک نقطهی تاریک هنوز در این رویکرد وجود داشت و آن این که اومانیستها اگرچه کتابهای مرجع کلاسیک را در اختیار دانشمندان و ریاضیدانان دورهی رنسانس قرار دارند،ولی با انجام پژوهش بهطور کلی مخالفت میکردند."