چکیده:
نظر به اینکه از دیرباز برخی از شاعران درباره افلاک و تأثیر آن بر سرنوشت افراد بشر اشعاری سروده و از جور و ستم
فلک و طبیعت شکوه سردادهاند، در این مقاله سعی شده است نخست از دیدگاه منتقدان ادبی یونان باستان مانند سقراط
و افلاطون به موضوع نگریسته شود و سپس نمونههایی از طرز تفکر برخی از شاعران گذشته و معاصر ارائه گردد. نتیجه
حاصل از بررسی آراء و افکار مختلف نشان میدهد که برخی از شاعران معتقد به تأثیر فلک در سرنوشت انسان هستند و
برخی دیگر، افلاک را از هرگونه تأثیر مثبت و منفی مبرا میدانند.
خلاصه ماشینی:
چکیده: نظر به اینکه از دیرباز برخی از شاعران درباره افلاک و تأثیر آن بر سرنوشت افراد بشر اشعاری سروده و از جور و ستم فلک و طبیعت شکوه سردادهاند، در این مقاله سعی شده است نخست از دیدگاه منتقدان ادبی یونان باستان مانند سُقراط و افلاطون به موضوع نگریسته شود و سپس نمونههایی از طرز تفکّر برخی از شاعران گذشته و معاصر ارائه گردد.
چنین به نظر میآید که پیدایش شعر دو سبب داشته است، هر دو سبب طبیعی یکی مُحاکاة و تقلید است که در آدمی غریزی است و هم از عهد کودکی در انسان ظاهر میشود و فرق انسان با سایر جانوران نیز این است که وی برای تقلید و مُحاکاة بیش از دیگر جانوران استعداد دارد چنانکه انسان معارف اولیّه خود را از همین طریق تقلید و محاکاة به دست میآورد.
هومر هم مضامینی شبیه به این دارد، از جمله درباره کسی چنین میگوید: «مانند پادشاهی است نیکوکار که به عدل و انصاف فرمانروایی میکند و چون چنین است خاک سیاه برای او غلّه فراوان میرویاند و درختان او میوه بسیار بار میآورند و رمه او همواره زیادتر میشود و دریا ماهیهای لذیذ برای سُفره او فراهم میسازد» موسئوس و پسرش نیز به نام خدایان نعمتهایی بالاتر از همه اینها برای اشخاص عادل مُقدّر میکنند یعنی آنها را پس از مرگ به عالم اموات بُرده تاجی از گل بر سر آنها مینهند و آنان را گرد سفرهای که برای مردم نیکوکار گسترده شده مینشانند تا همه اوقات را به مستی بگذرانند.