خلاصه ماشینی:
"خواست نخبگان جامعه یا دستکم بخش بزگی از آنان،هنجارهای متعارف و مستقر و پذیرفتهشده در سطح بین الملل،و در کنار آنها آموزش و پرورش،از عواملی بنیادی است که میتواند نقشی کارساز در تعدیل حافظهء تاریخی جامعه و به سخن دیگر،زدودن جنبههای خشن و افراطی آن بازی کند؛ولی در پاکستان هر سه عنصر از ایفای نقش برجستهء خود ناتوان بوده است.
با در نظر گرفتن این نکات است که بهسادگی و روشنی میتوان گفت چرا در پاکستان تعریف بنیادگرایانه و اقتدارگرایانه از رایی شکلگیری جامعه و کیفیت رابطهء حکومت و مردمان و نقش ارتش بعنوان یک نهاد فراقانونی وجود دارد.
این باور در میان دستاندرکاران ادارهء مستعمرات وجود داشت که در کشورهای زیر سلطه،در سایهء ویژگیهای سنتی، تصمیمها در چارچوب نظرات رهبران قومی،قبیلهای و افراد برخوردار از حقوق تاریخی گرفته میشود؛به سخن دیگر،برخورد یکسره سلسلهمراتبی و دستوری با پدیدهها و مسائل در ذهن تودهها جا افتاده و آنها در برابر نخبگان جامعه دست به اقدام یا استدلال نمیزنند.
41این سنت تاریخی بهخوبی روشن میسازد که چرا دل هفت انتخاباتی که از هنگام استقلال پاکستان تاکنون انجام شده،چهار بار حکومت نظامیان نیز امکانپذیر گشته است،و چرا ارتش این مشروعیت و توانمندی را دارد که هرگاه لازم بداندد بتواند رهبران برگزیدهشده برپایهء انتخابات را از سریر قدرت به زیر بکشد و زندانی و اعدام(ذوالفقار علی بوتو)با تبعید (بینظیر بوتو و نواز شریف)کند.
حضور ارتش در میدان سیاست که بازتاب ضعف نهادهای انتخابی و همبسته نبودن نخبگان است،یکی از ستونهای بیثباتی در کشور به شمار میآید؛گسترش چشمگیر بنیادگرایی نیز که بازتاب پایداری ارزشهای سنتی ایستا مبتنی بر برجستگی قومیت و نژاد و زبان است،ستون دیگر بیثباتی در کشور است."