چکیده:
ولی توجه فرمایند که من خود و دوستانم را مستثنی نداشتهام،مع ذلک اگر در نشان دادن ضعفها مبالغه کردهام،از ارباب نظر تمنی میکنم که موارد زیادهروی را نشان دهند،و البته توجه فرمایند که راقم سطور منکر موارد نادر تحقیق فلسفی نیست و چون گزارش را بقصد تذکر نوشته است،بیشتر نقایص و ضعفها را دیده و نشان داده است.اینک آن گزارش:نزدیک به چهار سال پیش،یعنی در بدو تشکیل فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و در یکی از اولین جلسان آن،پیشنهاد شد که گروههای علمی فرهنگستان اجمالا تحقیق کنند که علوم و معارف در کشور ما چه وضعی دارد،ما اکنون در هریک از علوم اصلی و اساسی در کجای راهیم،چه مرتبه و مقامی در تحقیق و پژوهش داریم،موانع راهمان چیست و چگونه میتوان از آن موانع گذشت و... معمولا وقتی سخن از علم و پژوهش پیش میآید، میگویند بودجه نیست یا کم است و راست هم میگویند؛ اما مشکل اصلی کمبود بودجه نیست و حتی تأکید بر کمبود بودجه،نشانهء پوشیدگی حقیقت مسأله است. من امیدوار بودم و هنوز نیز امیدوارم که فرهنگستان در باب مشکلات بسط علم و پژوهش تأمل کند و موانع عمده و امکانات راه تحقیق را بازشناسد و به مؤسسات علمی و پژوهشی و دانشمندان و پژوهندگان در طرح مسائل و تشخیص اهم و مهم یاری کند. ظاهرا اولین گزارشی که به فرهنگستان تقدیم شد، «گزارش وضع فلسفه»بود.اما قبل از اینکه این گزارش مورد بحث قرار گیرد،فرهنگستان بهتر آن دید که در باب وضع تمام رشتههای دانشگاهی اعم از علمی و فنی و خدماتی طرحهای تحقیقاتی تهیه شود و گروههای پژوهشی گزارشهای مفصل تدوین کنند.در مورد فلسفه نیز قرار شد که با همکاری بعضی از استادان پژوهش تازهای صورت گیرد.امیدوارم توفیق شرکت در این پژوهش نصیب شود. اینک گزارشی که با نظر تذکر فراهم آمده است،منتشر میشود.میدانم که بسیاری از نکات آن خوشایند طبع بسیاری از مترجمان و نویسندگان کتابهای فلسفی نیست،
خلاصه ماشینی:
"او در کتاب"ادیان و فلسفهها در آسیای مرکزی"از عطش حکمای ایرانی زمان خود برای شناختن فلسفهء اسپینوزا و هگل سخن میگوید،ولی چون میان این دو فیلسوف و حکمای اسلامی قرابتهایی میدیده است،ترجمهء آثار آنها را منشاء تحول مهمی نمیدانسته و باین جهت بزعم خود برای ایجاد تحول فکری در میان ایرانیان انتشار اثر دکارت را(که بنظر او اروپایی خالص است)مفید دانسته و وجههء همت خود قرار داده بود.
شاید ایدهآل او متحقق نشده باشد،اما بهرحال پدیدارشناسی تحول بزرگی در تفکر قرن بیستم بود و نه فقط در فلسفه منشأ آثار بزرگ شد،بلکه در آن و با آن فلسفهء علم و فلسفهء دین و فلسفهء اخلاق تعین و صورت خاص پیدا کرد و بر اثر آن تحولی در علوم اجتماعی و حتی در روانپزشکی پدید آمد.
ولی مشکل این بود که ایشان بیشتر نظر بمیوه داشتند و باین جهت چندان در اندیشهء استوار کردن ریشه نبودند و توجه نداشتند که برطبق رأی دکارت اگر ریشه در زمین مستحکم نشود،درخت هم در زمین تازه پا نمیگیرد و جوانه نمیزند و پروبال نمیدهد و (به تصویر صفحه مراجعه شود) کربن از جمله کسانی بود که نشان داد فلسفهء اسلامی به ابن رشد ختم نمیشود و این معنی را بغربیان آموخت که فلسفه اسلامی نه فقط با حملات غزالی و اشکالات فخر رازی پایان نیافته،بلکه نشاط تازهای پیدا کرده و وارد مرحلهء دیگی شده است.
کربن از جمله کسانی بود که نشان داد فلسفهء اسلامی به ابن رشد ختم نمیشود و این معنی را بغربیان آموخت که فلسفه اسلامی نه فقط با حملات غزالی و اشکالات فخر رازی پایان نیافته،بلکه نشاط تازهای پیدا کرده و وارد مرحلهء دیگری شده است."