چکیده:
ارسطو در بررسی مفهوم«وجود»پرسش از«هستی»را به پرسش از«جوهر»(اوسیا) ارجاع میدهد و«جوهر»را عبارت از چیستی و ماهیت میداند.هرچند در حوزه مباحث منطقی«هستی»و«چیستی»را منفک و متمایز از یکدیگر مطرح میکند اما این تمایز را به حوزه مباحث متافیزیکی گسترش نمیدهد. اما در نظام فلسفه مشائی اسلامی،تبیین و تفکیک«وجود»از«ماهیت»بدون تردید یکی از بنیادیترین آرا و عقاید فلسفی محسوب میشود.در تاریخ فلسفه اسلامی نظریه تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت را به ابن سینا نسبت میدهند،اما فارابی نخستینبار تقسیم دو بخشی«وجود»و«ماهیت»را به نحو قطعی و صریح مطرح نموده است و زمینه را برای ابن سینا و حکمت سینوی فراهم نموده است.وی علاوه بر تمایز منطقی بین«هستی» و«چیستی»اشیا قائل به تمایز متافیزیکی بین آنها شده و این تمایز متافیزیکی را مبنای نظام مابعد الطبیعی خویش قرارداده است.از نظر فارابی وجود عرض لازم ماهیت است. این مقاله مفهوم«هستی»و«چیستی»اشیا و رابطه بین آنها را به عنوان یکی از مباحث بنیادی«هستیشناسی»فلسفه مشاء در اندیشه فلسفی دو حکیم بزرگ مشائی ارسطو و فارابی تطبیق و بررسی مینماید.
خلاصه ماشینی:
"در این پژوهش ابتدا تحلیل ارسطو در این مسأله گزارش میشود و سپس تحلیل فارابی به عنوان نخستین شارح مسلمان ارسطو ارائه میگردد،تا در این مسأله هم تمایز دو نظام فلسفی یونانی و اسلامی مشخص شود و هم روشن گردد که فلسفه فارابی تنها شرح و تفسیر فلسفه ارسطویی نیست و فارابی نه فقط یک شارح و مفسر بلکه به عنوان یک متفکر اصیل و فیلسوف مؤسس درصدد ارائه نظرات نو و اجتهادی است و در نظام برساخته وی،اصول اساسی را میتوان یافت که به هیچ وجه سابقه ارسطویی ندارد.
به همین دلیل در حوزه مباحث متافیزیکی ارسطو بر عینیت وجود و ماهیت تصریح دارد و در مورد محال بودن جدایی شیء از ماهیتش(در موجود بالذات)استدلال میکند که اگر در اشیا ماهیت عین خود آنها نباشد،در این صورت جنب ماهیت اصلی که به طور مثال(الف)است،ماهیت دیگری وجود خواهد داشت که غیر از آن میباشد و آن را(ب)مینامیم.
در مورد وجود که عارض بر ماهیت میشود،آیا این عروض فقط در ذهن و در مرتبه تحلیل مفهومی رخ میدهد یا یک امر واقعی است که در جهان خارج و عالم واقع اتفاق میافتد؟هرچند فارابی پاسخ را به نحو صریح روشن نساخته است، میتوان استنباط کرد وی هر دو را منظور داشته و کلمه«عارض»نقطه عطف یا نقطه انتقال از قلمرو نخست تفکر به قلمرو دوم است و این مرحله دوم است که این«تمایز»و«عروض»را وارد حوزه متافیزیک نموده و تمایز منطقی ارسطویی را به تمایز مابعد الطبیعی گسترش میدهد و آن را مبنای بسیاری از مسائل مهم متافیزیک میسازد."