چکیده:
ادب دوستان و اهل شعر و ادب بهتر میدانند که هیچ شاعری در حد و اندازة مولانا نقاب مکان را در عرصة شعر کنار نزده است. چرا که مولانا شعر را برای جامعه و مکان خویش نگفته است . از آنجا که اصلی ترین اثر وی، یعنی مثنوی معنوی را« صیقل الارواح» نامیدهاند، کاملا مشهود است که خالق چنین اثری باید از قید و بند مکان و زمان فارغ باشد تا بوسیله اشعارش بتواند صیقلی بر ارواح همیشه خفتة انسانهای بی خبر از اصل و مبدأ خویش بزند تا شاید با زدودن رنگ تعلق از آیینه روح ایشان به آئینه دل صفاوی تازه یابد و توانایی تجلی جلوههای جلالی و جمالی حضرت حق را داشته باشد .
خلاصه ماشینی:
"همچنین : «وان لله کنوزا تحت العرش مفاتیحه السنه الشعراء » (10) خاقانی با استفاده از این دو حدیث به صورت تلویحی خود را به شعرای دستة الا الذین نزدیک میکند : « هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرشمن قرین گنج و اینها خاک بیزان هوس وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفی من چراغ عقل و اینها روز کوران هوی»(11) نظامی گنجوی با اینکه دروغگو بودن شاعران و دروغ بودن سخنشان را در بیت : « در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او » (10) قبول دارد ولی برای شاعران جایگاهی بس رفیع در نظر میگیرد تا جایی که میگوید : «پیش و پسی بست صف کبریا پس شعرا آمد و پیش انبیاء »(11) حال پس از این همه تفسیر و توضیح در بارة دو گروه از شاعران و تلاش هر کدام برای فرار از امتیاز منفی دستة « والشعرا» که دامنگیر ایشان است، نگارنده سعی دارد تا با بررسی شخصیت مولانا و نیز شخصیت شاعری وی ثابت کند که حضرت مولانا نه تنها نیازی به این قبیل دفاعها از خود ندارد بلکه شخصیت درونی وی تا به حدی پاک است که لحظه لحظهاش آمیخته با رموز و دقایق عرفانی است و این همان جنبهای بود که شمس پرنده را وادار نمود تا اندوختههای سالیان عمر خود را بی هیچ کم و کاستی در اختیار حضرت مولانا قرار دهد و از مفتی مغرور قونیه عارفی شاعر و شاعری عارف بسازد که تنها با سرودن 18 بیت آغازین مثنوی – که به نی نامه معروف است – جهانی را واله و شیفتة خود سازد."