چکیده:
اصفهان در طول قرون متمادی یکی از کانونهای داغ ادب پارسی بود و گویندگان و نویسندگان خوش نامی از آن خطه ظهور کردهاند؛یکی از گویندگان پر آوازهء آن دیار استاد جمال الدین محمد ابن عبدالرزاق اصفهانی است که از قصیدهپردازان قرن ششم محسوب میشود. دیوان وی سفرهء رنگارنگی را میماند که از انواع خوردنیها میتوان در آن سراغ گرفت.وی در قالبهای متعدد شعر پارسی از قبیل:قصیده،قطعه،غزل،رباعی،ترکیببند و ترجیحبند طبع آزمایی کرده و در مضامینی مختلف هم چون مدح و هجو و بیوفایی روزگار و مردمان زمانه و ...شعر سروده است. جمال الدین هنر را عیب و فضل را آفت میشمارد؛اگر چه در شاعری طبعی لطیف و قریحهای خلاق دارد اما از این همه هنر و استعدادش،بخت برخورداری ندارد.او هر از چند گاهی همت بلند خود را با خواهشهای بیمقدار،پست میکند؛به وطن خود عشق میورزد و حتی در ایام مسکینی به مسکن خود پشت نمیکند.
خلاصه ماشینی:
"به دنبال همهء اینها جمال الدین باز به دلیل تواضع و دادگری که دارد،خود و خاقانی را ابله و احمقی بیش نمیشمارد که شایستهء بند و زنداناند و میافزاید که اگر شعر من و تو را به خراسان ببرند کودکان به ریش ما میخندند و در پایان،همهء این حرفها را شوخی دانسته و دوباره به مدح خاقانی پرداخته است و این دلیلی دیگر بر فروتنی و خوش قبلی جمال تواند بود: کیست که پیغام من به شهر شروان برد؟ یک سخن از من بدان مرد سخندان برد تحفه فرستی ز شعر سوی عراق،اینت جهل هیچ کس از زیرکی زیره به کرمان برد؟ شعر فرستادنت به ما چنان است راست که مور پای ملخ نزد سلیمان برد هنوز گویندگان هستند اندر عراق که قوهء ناطقه مدد از ایشان برد یکی از ایشان منم که چون کنم رای نظم سجده بر طبع من روان حسان برد من ز تو احمقترم،تو از من ابلهتری کسی بیاید که مان هر دو به زندان برد این همه خود طبیعت است بالله اگر مثل تو چرخ به سیصد قران گشت به دوران برد اگر به غزنین رسد شعر تو بس شرمها که روح مسعود سعد ابن سلمان برد (دیوان،601-401) بنابراین به نظر میرسد که جمال باید شاعری رقیق القلب،با گذشت و عاطفی بوده باشد که کینهء هیچ کس را به دل نمیگیرد."