خلاصه ماشینی:
"گاه هم بنک و باده و تریاک هرسه را داخل نموده و شعر(ترکی هندی پارسی خارج مینمود.
رهی هرچند کمتر بملاقات کلم مجبور بوده ولی در مواقع تفریح از استماع اقسام چهارگانه اشعار او بیبهره نماندهام.
(1) شعر پارسی پس از شیره نکاری نماند کیک و تنبان هم نماند نماند تخم و حملان هم نماند بمیرد شش هزار تاپوند خورده همانکه پوند داد آنهم نماند بمیرد پیس و بور و عقرب و مور کلاغ پیسه بطهران هم نماند نماند آن آخوند ملا قوزی همان میرزا قلمدان هم نماند بمیرد آن نگار من نگاری چاپوق و فورودخان هم نماند کلم با مندیل گنده بمیرد نماند غول و شیطان هم نماند (2) کلم ترکی شعرده-پساز کشیدن باده (حماسه) من کلم هستم کلم هستم کلم هستم که من یادگارم انقلابم شاعر شرین سخن کیست غیر از من که یک بعت فضولی گفت و برد شش هزار پوند ز(اشتریت)ماهی هم هفصد تومن1 آمدم لخت و برهنه گرچه اول چون بباز حالیا صد جیه داره صد قبا صد پیرهن راهیم من هاربم من باهرم در روزگار جمله را تقدیر من تصحیف من معکوس من اول ار بیبرک رستم حالیا بر گم ببین توی بر تو لای بر لا پرده پرده زیب تن هرکه نشناسد مرا گویم که بشناسد مرا من کلم هستم کلم هستم کلم هستم که من «3» شعر هندی بعد از تحشش «معما» آن چیست که حمام است بکدود کشش برسر بر گنبد او شیشه حوضش از سنک مرمر (1)مخفف تومان"