چکیده:
تأثیرات عمیق فرهنگ کنفوسیوسی،یکصد سال حقارت در دورهء استعماری و سرانجام تجربهء چهل سالهء مائوییسم در ترکیبی ماندگار با یکدیگر،نگرش ویژهء چینی به روابط بین الملل را شکل دادهاند؛نگرشی که بدون غفلت از ضرورتهای برخاسته از اصلاحات متأخر اقتصادی،تا اندازهء قابل تأکیدی،همانا روح سیاست خارجی چین مدرن و منطق اقدام آن است.مقاله حاضر به کالبد شکافی این نگرش چند سویه،پر تپش و هدفمند میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"مارکسیسم-لنینیسم جدا از ویژگیهای فراملی و نیز گذشته از راه حلهای ضد خارجی خود،جذابیتهای دیگری نیز برای روشنفکران و نخبگان چینی داشت: الف)این مکتب عامل مؤثری برای انتقاد از غرب از دیدگاهی غربی بود؛ ب)این مکتب به نخبگان چینی یک چهارچوبهء روشمند (methodologic) میبخشید که در متن آن میتوانستند گذشته کشور خود را به تصویر درکشند و پیشبینی آینده آن را ممکن سازند؛ پ)این مکتب مفهومبندی ساده و جذابی را از واقعیت روابط بین الملل در اختیار مینهاد؛و سرانجام، ث)این مکتب اعتبار ضد امپریالیستی خود را-یک منبع مهم جذب روشنفکران-بعد از انقلاب اکتبر 7191 اثبات کرده بود،یعنی زمانی که رهبران روسیه بلشویکی به طور یک طرفه کلیهء قراردادهای استعماری با دولتهای ضعیفتر را فسخ کردند و بسیاری از امتیازات دولت روسیه تزاری شامل امتیازات ارضی و سهمشان از غرامتهای مربوط به جنبش بوکسورها را به دولت چین مسترد داشتند.
در دورهء دنگیسم صراحت یاد شده وجود ندارد،اما این پرسش توسط ناظران پیاپی مطرح میگردد که در پی سیاست درهای باز و گشایش مناطق آزاد تجاری چه اهدافی نهفته است؟سیاست ضد سیطرهطلبی که به طور برجسته در سیاست خارجی هردو مرحلهء معاصر و مدرن از حیات کمونیسم چینی دیده میشود،گر چه در ظاهر به معنای نفی سلطهطلبی قدرتهای بزرگ است،اما میتوان پرسید-و این پرسش رایجی است-که برای چینیها محو سیطرهطلبی در روابط بین الملل خود در خدمت کدام هدف دورتری میباشد؟از محل همین پرسش به این مسأله میرسیم که از میان نگاه مائوییستی و نگاه چین عصر دنگ به عرصهء روابط بین الملل،با توجه به شاخصهای فرهنگ کنفوسیوسی چین،کدامیک اصیلتر و خودیترند؟دانشجوی تاریخ فرهنگ و قومیت چین،احتمالا ویژگیهای چین عصر دنگ را در تطابق بیشتری با خصوصیات فرهنگی چین میبیند."