چکیده:
این نوشتار به بررسی اجمالی نظریههای دولت-بویژه دولت در جوامع سرمایهداری پیشرفته میپردازد.بحران جوامع سرمایهداری طی دهههای اخیر به طرح نظریههایی در مورد دولت و جایگاه آن در ایجاد و حل این بحران منجر شده است.نویسنده پس از بررسی اجمالی نظریههای لیبرال و کورپوراتیستی دولت به نظریات مبتنی بر دیدگاه طبقاتی در روایتهای مختلف آن میپردازد و چکیدهای از آرای نظریهپردازان اصلی را مطرح میکند.در پایان نیز رهنمودهایی برای پژوهشگران علاقهمند به مطالعه دولت ارایه مینماید.
خلاصه ماشینی:
"این تفسیرها را میتوان در سه دستهء اصلی جای داد:(1)نظریه منطق سرمایه (Logic of capital Theory) که استدلال میکند آنچه دولت سرمایهداری و تناقضات آن را شکل میدهد،همانا تناقضات توسعهء سرمایهداری است که از گرایشهای تاریخی جهانشمولی پیروی میکند(این استدلال از کتاب سرمایه مارکس استخراج شده است)؛(2)نظریه دولت مستقل (Indepenent State Theory) که معرفت نقطه نظرات ماکس وبر دربارهء دولت،به عنوان یک عامل قدرت،است و دولت طبقاتی را در مقابل سرمایهداران مسلط جامعه مدنی و نیز نیروی کار زیر سلطه(طبقه کارگر)قرار میدهد،دولتی که مستقل از هرگونه روابط طبقاتی آگاهانه،روابط تولید سرمایهداری را باز تولید میکند؛(3)نظریه«منازعه طبقاتی» (Classṣ Struggle Theory) که معتقد است دولت سرمایهداری محصول ویژگی اساسی جامعه سرمایهداری-یعنی منازعهء طبقاتی-است و بنابراین دولتی طبقاتی است،اما الزاما تقاضاهای طبقه کارگر را نیز در خود جای میدهد.
اگر تضاد تنها به عنوان جابجایی تضاد طبقه کارگر با سرمایهداراناز[عرصه] تولید به[عرصهء]دولت،ملاحظه نشود11بلکه به عنوان منازعهای از سوی آن دسته از جنبشهای اجتماعی ملاحظه شود که مستقیما از[عرصه]تولید سرچشمه نگرفتهاند بلکه از هویت ملی از موقعیت افراد در روابط پدرسالاری،مصرف کالاهای عمومی و یا جماعت سرچشمه گرفتهاند،پس آیا نتیجتا نظریه مبتنی بر دیدگاه طبقاتی دگرگون میشود؟مثالی که بیدرنگ به ذهن میآید این است:احزاب سیاسی به طور سنتی ساز و کاری بودهاند که کنش سیاسی از طریق آنها به قدرت دولتی منتقل میشده است،اما هرگاه احزاب در انجام این کارویژه دچار شکست شوند،جنبشهای اجتماعی یا مستقیما در مقابل دولت عمل میکنند یا اینکه به صورت انواع جدیدی از احزاب سیاسی نمودار میشوند(همچون جنبش سبزها در آلمان)."