چکیده:
در برداشتهای سنتی از روابط بین المللی مسایل مربوط به قدرت و امنیت اهمیت زیادی داشت و جایی برای مسایل هنجاری،ارزشی و جنسیتی وجود نداشت،اما به تدریج این این وضعیت تغییر کرد و فضا برای بقیه گفتمانها هم باز شد.این روند با پایان جنگ سرد شدت گرفت زیرا دیگر مباحث امنیتی جذابیت خود را از دست داده بود.برای همین است که ما شاهد طرح مباحث جدید متاتئوریک هستیم.با پیشرفت حوزه مطالعات این رشته فضا برای طرح این مسایل هم مهیا گشت.از جمله این مسایل بحثهای فمینیستی است.فمینیسم با ادعای شالوده شکنی و زیر سوال بردن پایههای اصلی هستی شناسانه و معرفت شناسانه این رشته وارد این عرصه شد و در گسترش عمق معنایی این رشته بسیار موثر بود.این رهیافت،گفتمان حاکم را در مباحث زیربنایی به چالش کشیده است و در این حوزه حرفهای جدی برای گفتن دارد.در این نوشتار پس از طرح مفروضات اصلی فمینیستها به بررسی تئوریهای متفاوت فمینیستی و تفاوتهایشان میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"آن تیکنر31نیز معتقد است تئوریهای روابط بین الملل،صرفا ویژگیهای دولتهای مردانه که بازیگرانی یکپارچه،منطقی،بیرقیب و تنها بازیگران صحنه روابط بین الملل (رئالیسم که خود را در برابر ایدهآلیسم معرفی میکند)نهتنها ادعای برتری هستیشناسانه و هنجاری میکند بلکه رشته را از بدیلهای دیگر نیز خالی میکند که موجب غیر واقعی و حتی خطرناک شدن آن میشود (Sinhaandoters,1999:239) برخی نظریهپردازان نیز معتقدند زنان مبانی سازنده معرفت غربی به حاشیه رانده شدهاند و نتیجه میگیرند معرفت از جهان و در جهان بیانگر منافع،ارزشها،اعمال و تجارب کسانی است که آن را میسازند و زنان از این سازندگی خارج بودهاند و لذا معارف بیانگر منافع مردان میباشد Zalewski,) (1993:18 نظریات فمینیستی به طور کلی از انتزاع و جامعیت بیش از حد مقولات ساخته شده توسط مردان که موجب نادیده گرفته شدن ستمدیدگی زنان میشود،انتقاد میکند.
با این وجود مبانی هستیشناختی رئالیستها که هرگونه شمول فمینیستی را رد میکند (Whitworth,1997;42-47) ویترث در ادامه سراغ رهیافتهای پلورالیستی در روابط بین الملل میآید و معتقد است:«این دیدگاهها حوزه روابط بین الملل را گسترده ساخته و بازیگران جدید و ارزشها و هنجارهای متفاوتی از رهیافت رئالیسم را وارد رشته ساخته است و به نظر میرسد فضا جهت تئوریسازی درباره جنسیت مساعد گشته است ولی چنین برداشتهایی غیر تاریخی بوده و بسیاری از مبانی مادی منازعات،نابرابری و قدرت را نادیده میگیرد و معتقد است منازعه نتیجه سوء برداشت معرفتی است تا نابرابری واقعی مادی."