چکیده:
فلسفه«تجربهگرا»یا پراگماتیسم را میتوان اساس بسیاری از نظریههای متداول در دانش مدیریت در مغربزمین در سالهای اخیر دانست.این فلسفه در آغاز قرن بیستم به تدریج چهره خود را به بسیاری از نظریهپردازان در علوم گوناگون از زیستشناسی،روانشناس، جامعهشناسی گرفته تا علوم رفتاری و مدیریت نشان داده و آنها را مجذوب خود کرده است. فیلسوفانی چون«چارلز ساندرز پیرس»«ویلیام جیمز»،«جان دیویی»،«کلارنس ایروینگ لوئیس»و«جرج هربرت مید»به خوبی در طرح و دفاع از این فلسفه در ابعاد گوناگون پرداخته و آن را مستعد تبیین مفاهیم پیچیدهای چون«انگیزه»،«معنی»و«رفتار»نموده است.بزرگان این فلسفه که بعد مادیگری آنان به جنبه معنویشان میچربد با توسل به فلسفه«داروین»و اصول تکاملی حیات و بقاءالنصب او پرداخته سعی در تبیین رفتار انسانها در جامعه بر این اساس دارند.این فلسفه را میتوان مادر«رفتارگرایی»معاصر دانست و به گونهای غیر مستقیم در نظریههای سیستمی و اقتضایی نیز آن را مؤثر قلمداد کرد.
خلاصه ماشینی:
"این مکتب در سالهای نخست قرن بیستم رو به رشد و گسترش نهاد و هنوز بسیار کارساز و اثربخش و در اکثر موارد مطرح و مورد توجه است،هرچند که برای بسیاری از فلاسفه معاصر آسان نیست که خود را فیلسوف «پراگماتیست»یا«عملگرا»بنامند چه که برخی از آرمانهای فلسفی خاصی را که در این مکتب مورد توجه و بحث قرار میدهند ریشه در مکتبهای بسیار قدیم داشته و به عهد (1)- Idealism (2)- Realism (3)- New Realists باستان خود را منتسب میکنند.
«پیرس»و«دیویی»متفقا بر این باورند که فلسفه میباید از نظر عقلی مسوول کلیه (1)- Block Universe (2)- Pluralistic (3)- Monistic (4)- A Universe With The Lid Off (5)- Transcendental دشواریهایی باشد که میتوان آنها را براساس روشهای مبتنی بر تجربه بررسی کرد و از طریق نتایجی که به دست میآید خود تجارب جدیدی را پدید آورد.
ممکن است ندانیم که تحت چه شرایطی این روابط و سازماندهی رفتاری شکل گرفته است،و حتی ندانیم نتیجههای حاصل از آنچه خواهد بود،ولی با توجه به مطالعات بعدی،دانش ما از دانش مادیگرا و مبتنی بر طبیعت«دیویی»کمی بیشتر است و میدانیم نیرویی فراتر از نیروهای طبیعی وجود دارد که«دیویی»چندان بدان نپرداخته و سعی در رد شدن از کنار آن دارد و اصرار بر (1)- Psychophysical تحلیلهای طبیعتگرای خود از تجربه دارد.
با توجه به این نکته که انسان تنها موجود شناخته شدهای است که به میزان قابل ملاحظهای زبان را به کار میگیرد،تنها انسان است که توان و ظرفیت نمایش خلق و درک و استفاده از معنی را در تجارب خود دارد و ازاینرو باید گفت تنها او است که توان و ظرفیت داشتن زندگی ذهنی را داراست."