چکیده:
برهان امکان و وجوب که از مهمترین برهانهای اثبات وجود خدا به شمار میآید، در گذر اندیشههای بشری جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است.در میان اندیشمندان،در طول تاریخ اندیشههای مربوط به مبدأ هستی،فیلسوف و متفکر بزرگی را نمیتوان یافت؛مگر اینکه به گونهای با این برهان روبهرو شده است.و این برهان از همین رهگذر تقریرها و نقدهای گوناگونی را به خود دیده است. در این نوشتار،یکی از تقریرهای برهان یاد شده را به دلیل داشتن ویژگیهای قابل توجه،برگزیدهایم و نقدهای راسل،هیوم و کانت به آن مطرح و پاسخ آنها را بیان کردهایم.به نظر ما امتیاز تقریر موردنظر«رسایی عبارتهای به کار رفته و نیفتادن در دام تسلسل و بطلان آن»است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین استدلال و برهان برای رد نظریه آنها کافی نیست،بلکه باید در مرحله نخست مبانی نظری آنها را زیر سؤال برد و مورد تردید قرار داد،آنگاه به بررسی و ارزیابی براهین اثبات وجود خدا نشست و این به نوشتاری تحلیلی و مستقل نیاز دارد و چون موضوع این نوشتار«بررسی برهان امکان و وجوب در مواجهه با نقدهای فیلسوفانی مانند راسل،هیوم و کانت»میباشد؛نه بررسی مبانی نظری کسانی که به متناقض بودن مفهوم خدا معتقدند و یا خدا را خارج از حوزه عقل نظری میدانند،بنابراین نگارنده به جای نقد و ارزیابی نظریه گروه سوم،به تبیین برهان یاد شده برای اثبات وجود خدا همت میگمارد.
سی پخس میشد،در پاسخ به کاپلستون که میگفت جهان هستی در صورت غیر مستقل بودن نیازمند علت است،میگوید: پیشفرض شما این است که اگر جزای یک مجموعه داری یک وصفی باشند کل آن مجموعه نیز همان وصف را خواهد داشت؛درحالیکه این حرف درست نیست.
(طباطبایی،8631)به هر صورت باید دید آیا کل-حقیقی یا اعتباری-به وصف اجزای خود متصف میگردد یا هیچوقت چنین چیزی صحیح نیست؟آنچه فی الجمله میتوان گفت این است که،گاهی کل-حقیقی یا اعتباری-به وصف اجزا متصف میشود،مانند جنگل-راسل نیز به آن مثال زده بود-که به وصف ریشه داشتن متصف نمیشود،اما جنگل به وصف دیگر اجزایش،یعنی وزن داشتن،متصف میشود.
به عبارت دیگر موجود وابسته،و غیر مستقل با اینکه میشد باشد و میشد نباشد،چرا به جای اینکه وجود نداشته باشد،وجود دارد؟اما پاسخ راسل بدین صورت که من میگویم جهان همین است و بس و لزومی ندارد که از علت آن پرسید،(راسل، 4531:242)نمیتواند برای این موضوع که«چرا چنین جهانی به جای اینکه نباشد، هست»پاسخ منطقی باشد."