چکیده:
علیت و ابعاد گوناگون آن در فلسفه اسلامی و غرب یکی از مسائل اساسی است. در غرب جدید نگرش تجربهگرایانه فیلسوفانی چون لاک،بارکلی و هیوم توانست اصل علیت را دچار مشکلات اساسی نماید که این امر به مبانی معرفتشناختی آنها در نگرش به واقعیتهای خارجی و ذهنی،یعنی اساس تجربی شناخت ارتباط داشت.از اینرو این فلاسفه اصول علیت،بالاخص ضرورت علی را منکر شدند که نتیجه آن در تداوم تفکر غربی،و بالاخص پوزیتویسم،فلسفه تحلیلی و فیزیک جدید گسترش و عمومیت یافت و پیامدهای ناگواری را در پی داشت.در تفکر فلسفی اسلامی،بالاخص حکمت متعالیه،علیت یک اصل فلسفی و عقلانی است که فهم دقیق و عمیق آن تنها از عهده عقل فلسفی بر میآید.و لذا بروز و ظهور آن نیز عمیقتر از تجربه،و در جهان عقلانی است.از اینرو تفسیر علیت در این دیدگاه برخلاف تجربهگرایی غربی از سطح مشاهده تجربی و استقرار فراتر میرود و به یک اصل فلسفی تبدیل میگردد که در آن علت،هستیبخش و واقعیت دهنده حقیقی وجود معلول است و معلول هیچ هستی و هویتی برای خودش، سوای علت ندارد.ضمن اینکه در این دیدگاه رابطه علیت در وجود علت و معلول است نه در ماهیت آنها یا ظهورات خارجیشان.لذا میتوان گفت نسبت معلول به علت نوعی نسبت فقر و امکان وجودی است.با این ملاحظات میتوان تفسیر تجربهگرایانه فیلسوفان غرب را مورد نقد قرار داد و نشان داد که برخلاف تصور آنها علیت،صرف هم پهلویی،تقدم زمانی و دیگر روابط ظاهری میان علت و معلول خارجی نیست بلکه بسیار عمیقتر از آن است و لذا با نگاه تجربی نمی توان تبیینی عقلانی و کلی از این اصل ارائه داد.
خلاصه ماشینی:
"اما مبانی معرفتی غزالی غیر از هیوم است و شیوه او در خروج از شکاکیت به یقین متفاوت از آن میباشد؛چرا که بیشک غزالی شک حس و تجربه را یکی از منابع معتبر شناخت میداند و بر همین مبناست که حتی بر حکم عقلی فلاسفه در مورد ضرورت علی تشکیک میکند و میگوید فلاسفه مدعی هستند که آتش،فاعل سوختن پنبه است،در صورتی که دلیلی جز مشاهده ملاقات آتش با پنبه و تحقق سوختن در آن ندارند،مشاهده نیز صرفا دال بر این امر ندارد که این مقارنت علت سوختن پنبه است و علتی دیگر غیر از آن ندارد.
نتیجه مقایسه دیدگاههای لاک،بارکلی و هیوم با دیدگاه ملا صدرا و شهید مطهری نشان میدهد که در غرب،در تجربهگرایی از آنجا که منشأ علم و معرفت و دانش انسانی را تجربه خارجی تشکیل میداد و رویکرد فیلسوفان تجربهگرا به جهان خارج،بیشتر رویکرد معرفتشناختی بود،در عمل امکان اینکه بتوانند به فهم درست و دقیقی از اصل علیت برسند وجود نداشت؛زیرا اولا اصل علیت،در درجه اول یک اصل عقلانی و فلسفی خالص بود نه اصل تجربی،هر چند شامل عالم تجربه هم میشد،و نیز جنبه و ویژگی هستیشناختی این اصل مقدم بر ویژگی معرفتشناختی آن بود و این نکتهای بود که تجربهگرایان غربی از آن غافل بودند و تلاش میکردند تا با توان معرفتی خود با مراجعه به جهان تجربی چنین اصلی را استنباط کنند،در حالی که از تجربه علیت و اصول آن قابل استنتاج نیست؛زیرا علیت اصلی عقلانی و فلسفی و مقدم بر تجربه است."