خلاصه ماشینی:
"(قابوسنامه:191) این حکایت را که صاحب قابوسنامه از ابوالعباس رویانی قاضیالقضاة طبرستان ذکر کرده است در کتب دیگر ادبی بسیار آوردهاند که نگارنده من باب نمونه به چند مورد از این منابع اشاره خواهد کرد.
در عیون الاخبار حکایت به این تفصیل نیامده بلکه بصورت بسیار فشرده در باب خصمی است که در حضور قاضی نادانسته چیزی میگوید که ادعای مدعی را علیه خودش به ثبوت میرساند و قاضی علیه او رای صادر میکند و چون مرد اعتراض مینماید قاضی پاسخ میدهد که ثقهای پیش من علیه تو شهادت داد.
این عبد الله بن احمد المروزی یعنی قفال کوچک نباید با محمد بن علی بن اسماعیل الشاشی(291-365 هـ)که او هم لقب قفال داشت اشتباه شود،چه قفال بزرگ از شهر شاش یا چاچ در ماوراء النهر بود و در همان چاچ هم درگذشت حال آن که محل فوت قفال صغیر یعنی معلم ابوالعباس خودمان را ابن خلکان و سبکی و صاحب مفتاح السعاده سیستان نوشتهاند(مفتاح السعاده،جلد دوم،ص 183 و اعلام:ج 4 ص 66).
علی ای حال قاضی ابوالعباس دو پسر داشته یکی اسماعیل،و این پدر فقیه بزرگ شافعی امام ابوالمحاسن عبد الواحد رویانی صاحب کتابهای بحر المذهب(معروف به البحر)و الحیله و کتاب المبتدیء است(ابن هدایة الله،ص 248)که بعدا بشرح بیشتر در باب او سخن خواهیم گفت.
پسر دیگر ابوالعباس،عبد الکریم نام داشته که در باب او اطلاع زیادی در دست نیست جز آن که اسنوی در شرح حال یکی دیگر از رویانیها بنام شریح بن عبد الکریم از این پسر قاضی ابوالعباس با لقب القاضی ابی معمر عبد الکریم یاد میکند که معلوم میشود او هم منصب قضا داشته است و وفاتش را رمضان سنهء 531 هجری مینویسد(اسنوی،569-570)."