خلاصه ماشینی:
"انسان علاقهمند و دور از جانبداریهای احساسی،از خود میپرسد که چگونه این موضوع امکانپذیر است که دستوپاگیر بودن قالبهای عروضی با همهء بیرحمی خویش، به ادبیات شاعرانهء ما مجال چنان رشدی را داده باشند؟ممکن است عدهای این نکته را بر زبان آورند که اگر همان قالبهای دستوپاگیر چهبسا شعر گذشتهء ما از این مرز شکوهمندی که شاهدش هستیم،پا فراتر گذاشته بود و با«حافظ»ها و«مولوی»های دیگر،افقهای جادویی تازهای را فتح کرده بود.
اگر هفتاد سال اخیر را که پنجاه سال آن به شکلی فعال بر شعر فارسی گذشته است با هزار و دویست سال تاریخ شعر فارسی مقایسه کنیم،شاید بتوانیم بیآنکه آمار دقیق و نکتهیابانهای در اختیار داشته باشیم،بر زبان آوریم که شمارهء«صفحههای سیاهشده»و«مجموعههای شعر»از چاپ درآمده در زمان ما،بتواند کم یا زیاد با مجموع صفحهها و دیوانهای شاعران گذشتهء کشورمان برابری کند.
اما گذشته از اینها،این پرسش برای ما جدیست که«سیاسی پردازی»شعر معاصر تا کجا توانسته است در دگرگونی ذهن مردم پیش رود؟منظور از این دگرگونی،آن نیست که شاعر،آنها را از«بد»ی حاکمیت وقت آگاه سازد و یا نسبت به بدبختیهایی که در آن غرق هستند«آشنا»کند.
«کوچه»: بی تو،مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم،خیره به دنبال تو گشتم در عمل این نکته برای ما آشکار است که اگر یک شعر نو بخواهد در جایی مورد استناد قرار گیرد،باید با تمام بدنهاش به درون ذهن برده شود و یا روی کاغذ نوشته گردد تا پیام مشخص شاعر از درون تمامی آن ساختار،به بیرون راه یابد."