پشت ابرها نمی بینمش ادب و هنر

"@پشت ابرها نمی‌بینمش محمد علی شاکری یکتا (به تصویر صفحه مراجعه شود) ماه ترک خورده سیگاری زیر لب دور می‌شود و من پشت ابرها نمی‌بینمش در پس کوچه‌های تجریش می‌تابد و دانه‌دانه آجرهای کهنه شماره می‌شوند و من پشت ابرها نمی‌بینمش. با این پاهای خیس دنبالش می‌روم و ماه ترک خورده سیگاری دیگر روشن می‌کند. تا خاموشی شعله‌ی کبریت سال‌ها مانده است و شب از پس کوچه عبور می‌کند اما من دور می‌شوم و پشت ابرها لحظه‌لحظه ترک برمی‌دارم."