چکیده:
الاعیاد هی المراسم التی تقیم القببائل و الأقوام فیها رسوما خاصة لیبینوا علی أنهم ذو ثقافة منحصرة بینهم.فالأقوام الایرانیه کانب لها رسوم منحصره فی النیروز و الأعراب لها رسوم خاصه فی عید الفطر و الأضحی و بدایة السنة القمریه،و هکذا المسیحیین و الیهود و الزرادشته فی بدایه سنتهم،فلذا سوف یکون البحث عن نشاة الأعیاد و ترابطها بین الفرس و الأعراب،فالأعیاد لها بحث خاص فی الجاهلیه و عصر الاسلام و العصر العباسی کما کان للنیروز مراسم خاصه فی زمن الهخامنشیین و الساسانیین و الافشاریین،و من ثم انتقل الی الأعراب و أثر فی الحیاة الاقتصادیه و السیاسیة بین جوامعهم و اشتد تأثیره الادبی بینهما ازدهر الشعر و النثر بین شعراء هذین الشعبین.
خلاصه ماشینی:
":43) و وصف المنوچهری النوروز قائلا: نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی و خورشید خد بود مجلس به باغ باید برون که باغ را مفرشی کنون زگوهر و مسند زند بود نرگس به سان حلقهء زنجیر زرنگر کاندر میان حلقهء زرین و تد بود (همان،ص 62) و انشد فی النوروزقائلا ایضا: بر لشکر زمستان نوروز نامدار کردست رای تاختن و قصد کارزار وینک بیامدست به پنجاه روز پیش جشمن سده طلایهء نوروز نامدار آری هر آنگهی که سپاهی شود به رزم ز اول به چند روز بیاید طلایهدار این باغ و راغ ملکت بوروز ماه بود این کوه و کوهپایه و این جوی جویبار نوروز از این وطن سفری کرد چون ملک آری سفر کنند ملوک بزرگوار و انشد واصفا النوروز: آمد نوروز و هم از بامداد آمدنش فرخ و فرخنده باد باز جهان خرم و خوب ایستاد مرد زمستان و بهاران بزاد من بروم نیز بهاری کنم بر رخش از مدح نگاری کنم (صفا،2731:095) و انشد فی ابیات اخری نوروز پیش از آنکه سراپرده زد به در با لعبتان باغ و عروسان مرغزار و انشد ناصر خسرو القبادینی حول النوروز قائلا: نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را ایام جوانی است زمین را و زمان را هر سال در این فصل برآرد فلک پیر چون طبق جوانان جهان دوست جهان را و فی ابیات آخر یقول هکذا: ندیدی به نوروز گششته به صحرا به عیوق مانند لاله طری را اگر لاله پر نور شد چون ستاره جز از وی نپذرفت صورتگری را (همان،ص 854) و اخذ الانوری ینشد حول نوروز قائلا: روز عیش و طرب و بستان است روز بازار گل و ریحان است تودهء خاک عبیر آمیز است دامن باد عبیر افشان است و ز ملاقات صبا روی غدیر راست چون آژده سوهان است کز پی بزمگه نوروزی باغ را باد صبا مهمان است (همان،ص 576) و قال شاعر آخر بهذا المضمون و فی ذکره من العقد الفرید منشدا: جعلت فداک للنیروز حق و انت علی اوجب منه حقا و لو أهدیت فیه جمیع ملکی لکان جمیعه لک مسترقا فأهدیت الثناء بنظم شعر و إن هدیة الأشعار تبقی (ابن عبد ربه،9491:222) و وصف ایضا عمر خیام الشاعر الفارسی فی احد رباعیاته نوروزا منشدا: چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخیز و به باده کن عزم درست کاین سبزه که امروز تماشاگه توست فردا همه از خاک تو بر خواهد رست و ایضا ننشد هگذا: چون لاله به نوروز قدح گیر به دست با لاله رخی اگر ترا فرصت هست می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه ترا چو خاک گرداند پست (خیام نیشابوری،4431:8) فالنوروز کما روی الجاحظ المتوفی سنة 552 فی کتاب المحاسن و الاضداد اول من أوجد النوروز و اتخذه عیدا و جعله سیة اجتماعیة بین الناس هو کیاخسرو بن ابرویز جهان (الجاحظ،4231 هـ."