خلاصه ماشینی:
"19 در خلال قرون نوزدهم و بیستم به گونهای فزاینده بر کمیت مطالعات شرقشناسی افزوده شد،که در رابطه با علت این امر دلایلی ذکر شده است از جمله اینکه"تا آن زمان وسعت دامنه جغرافیای تخیلی و واقعی جمع شد،همچنین رابطه اروپا با شرق به وسیله غیر قابل توقف[وقفه]و مستمر اروپا در جستجوی بازارها،منابع و مستمرات جدید تعیین میگردد و ثالثا به دلیل اینکه شرقشناسی،تحول خویش را از طریق تبدیل شدن از یک جریان و بحث علمی به یک نهاد استعماری،کسب کرده بود.
46 پرسش پیش رو در اینجا این است که آیا وانمایی و تصویرگری چنانکه در مورد غیرسازی اتفاق میافتد،به عنوان کار من دیگری سازنده میتواند دقیق و بیطرفانه تعریف شده باشد؟سعید به گونهای قطعی پاسخ منفی میدهد و میگوید:"مسئله واقعی این است که آیا یک باز نمود حقیقی از چیزی به راستی وجود داشته باشد،یا اینکه همه بازنمودها، به علت اینکه بازنمود است،در درجه نخست در حصر زبان و سپس در حصر فرهنگ و نهادها و فضای سیاسی بازنمودکننده باقی میماند؟اگر فرضیه دوم درست باشد(که عقیده من چنین است)،آن گاه باید آماده پذیرفتن این واقعیت نیز باشیم که یک باز نمود به خودی خود،علاوهبر"حقیقت"که خود یک بازنمود است،بسیاری چیزهای دیگر درهم آمیخته و درهمتافته است.
"پس اگر بتوان از مفهوم هژمونی گرامشی استفاده کرد-که سعید نیز چنین کرده است-میتوان از یکجنبه دیگر این ادعا را پیش کشید که هویت شرقی،رابطه نزدیکی با هژمونی تمدن غرب داشته است و تا حدی معلوم میشود شرقشناسی محصول خودشناسی در فضایی هژمونیک است که در آن دیگری خاموش بوده است."