خلاصه ماشینی:
"اگر شما خودتان میخواستید با محمد آزرم گفتوگو کنید،دوست داشتید اولین سوالتان چه باشد؟ شاید از او میپرسیدم چرا این همه دغدغهی ساختن شکلهای تازه در شعر را داری؛چرا مثل خیلی از شاعران اعتقادی به سبک شعری نداری؟چرا سعی نمیکنی یک سبک یا شیوهای را که به آن رسیدی و ظاهرا جواب هم داده،همینطوری مدام و دنبالاش کنی تا در همان شیوه تثبیت شوی؟ حال محمد آزرم چه جوابی برای این سوال دارد؟ به این دلیل اعتقادی به سبک ندارم و به این دلیل دوست دارم مدام شکلهای تازه در شعر بسازم که از ساختن این شکلها لذت میبرم؛یعنی من وقتی از شعر لذت میبرم که یک شعر جدید با فرم جدید تولید کرده باشم،در غیر اینصورت فکر میکنم همهاش به دام تکرار و کلیشه میافتم.
فکر میکنم هر اثری که خلق میشود و هر فرمی که به وجود میآید،با مخاطباش حرکت میکند،مخاطبی 2l(به تصویر صفحه مراجعه شود) که یک امر احتمالی و متکثر است و لزوما در یک زمان خاص نیست؛ مخاطبی که آگاهیهایش،دانستههایش،ذهنیتاش،فرهنگاش و همهچیزش در حال تغییر و دگرگونیست،به دلیل اینکه مخاطب عنصری نیست که ذهنیتی ثابت و ساکن داشته باشد،یک پدیدهی قطعی و تضمینشده نیست و ازاینرو فکر میکنم مخاطب همیشه بزرگتر از خود شعر است."