چکیده:
این مقاله به مسائل زنان در ایران، نقش فقه و اجتهاد در حل این مسائل و نسبت میان
فمینیسم و نواندیشی دینی میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"سؤال این است که اولا، چه شده است که برخی از ایرانیان مذهبی نیز این نابرابریها را مورد پرسش قرار دادهاند و ثانیا، آیا میتوان راههایی را جستوجو کرد که در عین دینباوری و دینداری، از برابری حقوقی زن و مرد دفاع کرد و با این نابرابریهای حقوقی به مقابله برخاست؟ بخشی از این نابرابریهای حقوقی در نظام حقوقیای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی (نظام حقوقی که کم و بیش حاصل انقلاب مشروطیت بود) نیز وجود داشت، اما بخشی از آن پس از انقلاب و با هدف غالب ساختن فقه جاری و سنتی بر عرصه زندگی اجتماعی، وارد قوانین موضوعه شد.
در پاسخ به بخش دوم پرسش شما باید عرض کنم که دیندارانی که مایل به حضور دین در عرصه عمومی و الهامگیری قوانین موضوعه از احکام و ارزشهای دینی بودهاند، برای مقابله با نابرابریهای حقوقی زن و مرد، چند راه و روش را طرح و طی کردهاند که اهم آنها را میتوان به این صورت طبقهبندی کرد: الف ـ تعطیل کردن احکام اولیه و قانونگذاری بر مبنای احکام ثانویه و احکام حکومتی.
در نظام حقوقی ما سه مبنای شرعی برای صدور حکم وجود دارد: طبیعت موضوع صرفنظر از عوارض ثانوی؛ عوارض ثانوی و اضطرار مصلحت؛ بنابراین اگر احکام فقهی مشهور در مورد زنان را احکام اولیه شرعی نیز فرض کنیم، و این احکام منجر به عوارض ثانویهای شوند و عسر و حرج ایجاد کنند یا اینکه اجرای آنها به مصلحت جامعه تشخیص داده نشود، این امکان وجود دارد که آنها را تعطیل کرد و بهطور موقت قانون دیگری را به جای آنها مبنای عمل قرار داد."