خلاصه ماشینی:
"آقا این روزها مهربان تر شده.
گاهی در تنهایی، آهسته یک بیت شعر را زیر لب زمزمه میکند: آنان که ره درست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدند همه وقتی خیلی ناراحت میشود یا مشکل بزرگی پیدا میکند، اغلب رسول اکرم را خواب می بیند، حضرت مشکلش را حل میکند.
در همین وقت متوجه آقا میشوم از خواب بیدار شده، نشسته و با شوق مرا نگاه میکند.
به طرف من آمد، به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: آقا از اولاد شما هستند.
علی یک لحظه از آقا دور نمیشود.
آقا خیلی شاد است که من تعجب میکنم.
سه ساعت بعد تلفن زنگ میزند.
در بیمارستان شنیدم قاتل آقا دستگیر شده.
پدر بارها به وسیله تلفن و نامه توسط این گروه تهدید شده بود.
- چرا این کار را کردند؟ اینها چه دشمنی با آقا داشتند؟ - اسلامشان التقاطی بود.
ساعت 2 نیمه شب صدای زنگ ساعت از اتاق آقا بلند میشود."