خلاصه ماشینی:
"هیچکس نمیداند آنها چه میکنند و علت هیچ کارشان معلوم نیست دکتر لودویگ بویتس در یکی از مقالاتش این سئوال را مطرح میکند آیا رفتار پاراکیتها واقعا احمقانه است؟او میگوید:بیایید از این فرضیه شروع کنیم که اعمال تمام موجودات زنده در جهت بقا و ماندگاری گونهشان است.
مثلا با ورود به گوشها و چشمها و راه رفتن روی گردن او،باعث توقف اندیشه،مطالعه، (به تصویر صفحه مراجعه شود) نوشتن و یا خوابیدن وی میشوند و میتوانند انسان را به مرز جنون برسانند در این حالت در واقع آن فرد است که نمیداند چه میکند و یا چرا چنین میکند و نه آن پاراکیت!این حالتی است که در آن فرد حتی نمیداند کیست و وقتی دچار این حالت میشود حس آگاهی نسبت به خود را از دست میدهد و به شکلی اجتنابناپذیر تسلیم شرایط میشود و تحت سلطهء پاراکیتها درمیآید علاوه بر این از آن به بعد دیگر نهمیتواند بدون پاراکیت زندگی کند و در این شرایط بدون حس وجود آنها درون گوشها و چشمها و دهانش نمیتواند سر کند."