خلاصه ماشینی:
"*رمان سنج و صنوبر شما به دلیل بیان مسایل مهاجران در خارج از کشور هم خوانندهگانی یافته است،ایرانیان خارج از کشور چه برخوردی با این اثر داشتند؟ -خیلی خوب بود و در واقع بیشتر از ایران در آن سوی آبها جا باز کرد.
*سنج و صنوبر رمانی بسیار بومی است و از برخی لحاظ خیلی شبیه به صد سال تنهایی آیا دلخواست شما همان روستای ماکوندو است؟ -من به یک مکان برای وقوع داستانم احتیاج داشتم و نامی برای آن انتخاب کردم که روی نقشه نیست.
اگر دوروبر خود را نگاه کنید همه را عجیب و نامعقول میبینیم دلیل آن اینست که اطرافیان به ما شکلی غیر واقعی و دور از فطرتمان دادهاند و به گمانم این آدمها اصلا دور از جامعه ایرانی نبودند از سویی شخصیتهای من تا حد زیادی واقعی بودند،آفاق تنها زنی بود که در داستان نجات یافت چون از این جامعه دور شده بود.
برای نویسنده سنج و صنوبر چهچیز بیش از همه جدی است؟ -شاید تنها چیزی که برای من جدی باشد خود زندگی است.
این ضرورت باعث شد سنج و صنوبر این قطر را پیدا کند هرچند دستنویس اولیه آن دو هزار صفحه بود و 400 صفحه درمقابل آن چیزی نیست از سویی برای کاستن از حجم رمان مجبور شدم حوادث را به توالی و بدون فاصله بیاورم.
ویژهگی کار اینگونه نویسندگان را چه میدانید؟ -من فکر میکنم این نویسندگان یعنی روزنامهنگارانی که به دنیای داستاننویسی میآیند موفقتر هستند چون حرفه خبرنگاری،حرفه ارتباط با مردم است به همین علت وقتی روزنامهنگاران داستان مینویسند شخصیتها را خوب میشناسند و ما به ازای آنها را در اجتماع دیدهاند."