خلاصه ماشینی:
"افلوطین و نقش او در تکمیل روحانیت خاوری و باختری آیا افلوطین*که اولین هدف و اساس فلسفهاش عبارت از برانگیختن و زنده کردن روحانیت عقلی یونانی است همبستگی فلسفه روحی خودش را با روحانیت شرق میپذیرد؟ اگر بگوئیم تصوف عبارت است از اعتقاد بتوانائی عقل انسان بر اتحاد با مبدأ نخستین وجود،آنچنان اتحاد درونی و مستقیم که شکلی از وجود انسانی خارج از وجود عادی وی و برتر از آن،و گونهای از معرفت عقلی عادی و بالاتر از آن بوجود بیاورد،یعنی اتحادی که درجهء اعلای آن انجذاب و وجد صوفی است،در این صورت افلوطین میپذیرد که او را صوفی قلمداد کنیم.
اینست معنی فلسفهء افلوطین در نظر خود او،و شکی نیست که این فلسفهء روحی او نتیجهء پختگی روحانیت عقلی یونانی است که زندگی آن ده قرن ادامه داشت،ولی خود افلوطین غافل بود که فلسفهء او در همین حال ثمرهء تکامل یافتهء شرق نیز میباشد،زیرا که او بدون توجه روش عقلی غربی را با نظریهء صوفیانه شرق که روشهای فلسفی دیگر از قبیل فیثاغورثی از آشتی دادن آنها عاجز مانده بودند درهم آمیخت.
بنابراین«اسرار»راهی است بسوی معرفت در همان حال راهی است برای آزادی و خلاص آنطور که شرقیها و یونانیها معتقد بودند،پس یونانیها هم چون شرقیها باسرار مینگریستند ولی در نزد شرقیها نزاعی بین عقل و اسرار وجود نداشت،در صورتیکه عقل بر روحانیت یونان از آغاز تا انجام آن سایه افکنده و تنها خود را راه آزادی و خلاص میدانست،ولی با خود نیز در گفتگو بود که آیا میتوانست بتنهائی از عهدهء این کار بر آید؟و بهمان اندازه که بیداری آن کاملتر میشد در خود توانائی بیشتری برای دور ساختن «اسرار»از عالم انسانی احساس میکرد."