چکیده:
این مقاله به بحث دربارة نگرش نخبگان آذری به هویت ملی و منطقه ای طی سه دوره پهلوی اول ، پهلوی دوم و
جمهوری اسلامی ایران می پردازد. نخبگان آذری به سه دسته نخبگان مارکسیست ، تجددگرا (غیرمارکسیست ) و
بومی گرا تقسیم شده اند و کوشش شده است تا از طریق نمایندگان و افراد شاخص هر دسته ، و با استفاده از سخنان ،
نوشته ها و عملکردهای آنها، نحوه نگرش آنها سنجیده شود.
چنین نتیجه گیری شده است که نخبگان مارکسیست بیشترین گرایش قومی را از خود نشان داده اند و در عین حال در
میان نخبگان دارای گرایش قومی ، بیشترین تاثیر را از عوامل خارجی پذیرفته اند و گرایش های قومی بومی گرایان
بیشتر تحت تاثیر عوامل دیگری مانند رقابت های سیاسی در سطح ملی بوده است .
خلاصه ماشینی:
"در جمعبندی از سیاست این دوره باید گفت که روح سیاست در این دوره همچنانهمانندسازی بود ولی عواملی چند از جمله؛تحت اشغال بودن آذربایجان،تأثیرات منفیملیگرایی افراطی در دوره رضا شاه که باعث بیعملی جانشین وی تحت فشار افکارعمومی شده بود،شخصیت ضعیف شاه و تعامل شرایط بین المللی حاصل ازجنگ جهانی دوم با شرایط داخلی عملا از نفوذ دولت در آذربایجان کاست و این خلاءزمینهای برای فعالیت نخبگانی برخوردار از ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم و دارایگرایش سیاسی به اتحاد شوروی فراهم آورد.
بدین ترتیب شرایط بین المللی با اقدامات رضا شاه در جهت ایجاد دولت ملیهماهنگ بود و بنابراین در سطح داخلی نیز مخالفت بارزی از سوی نخبگان وروشنفکران با این فعالیتهای صورت نگرفت و کمترین گرایش قومی از سوی نخبگانآذری در این دوره ابراز میشد.
2-عوامل خارجی و نخبگان آذری در دوره پهلوی دوم اشغال ایران در شهریور 1320 و به تبع آن،تحت کنترل درآمدن آذربایجان توسط&%00420MMFG004G% نیروهای شوروی زمینه مناسبی را برای فعالیت نخبگان مارکسیست آذری فراهم آوردو دستگاه تبلیغاتی شوروی با کارگزاری با قراوف کوشید تا با تحرکات سیاسی-قومیاین مناطق،حداکثر بهرهبرداری را از شرایط به وجود آمده،بنماید.
ولی از سال 1362 با ممنوعشدن فعالیت حزب توده و همچنین بهدنبال جنگ تحمیلی که در واقع صحنهای از مشارکت فداکارانه تمامی ملت ایران در مقابلدشمنان خارجی بود،شوروی و تمامی مارکسیستهای قوم گرا با ناکامی مواجه شدندو از مواضع خود عقب نشستند و از این دوره به بعد(تا زمان فروپاشی شوروی و پس ازآن)بدین نتیجه رسیدند که«آذربایجان واحد خواب و خیالی بیش نیست»."