چکیده:
اقتصاد یکی از مهمترین روابط استراتژیک دو سوی آتلانتیک را تشکیل میدهد.اقتصاد اروپا و آمریکا هسته اصلی نظام اقتصاد جهانی است.در این عرصه،دو سوی آتلانتیک،ادغام شدهترین مناطق جهانی تلقی میشوند.ازاینرو به نفع آنهاست که برای تداوم این نظام همکاری کنند.دو طرف،شرکای تجاری اصلی یکدیگر به شمار میروند.روابط اقتصادی آنها پس از پایان جنگ سرد به ویژه 11 سپتامبر تاکنون همکاری و تعارض را توأمان دربرداشته است.در این نوشتار تلاش بر این است که ضرورت همکاری میان طرفین،با وجود برخی تعارضات براساس تحلیل تئوریک و با اشاره به بحران اقتصادی اخیر مورد بحث قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"نقطه تلاقی نئورئالیست و نئولیبرالیست در مورد مفهوم و ماهیت هژمونی آمریکا در دوران پس از جنگ جهانی دوم بر این استدلال استوار است که یک اقتصاد لیبرال و آزاد بین الملل نیازمند به اجرا درآمدن رهبری سیاسی و جمعی دولت هژمون میباشد.
به عبارت دیگر،براساس نظم هژمونیک نوعی ارتباط و سازماندهی متقابل میان هژمونی و همکاری بین المللی برقرار میگردد و در نتیجه آن یک رژیم بین المللی ظهور پیدا میکند که در چارچوب آن روابط میان دولتها و اعضا سیستم جریان صلحآمیز مبتنی بر رشد و توسعه اقتصادی،امنیتی و سیاسی بدست میآورد،بدون آنکه ضرورت داشته باشد یک سیطره یکجانبه و انحصارگونه دولت هژمون بر دیگر دولتها ایجاد شود.
بدین ترتیب،حفظ سیستم تجاری باز چندجانبهگرا،بکارگیری اصل کامله الوداد (Favoured Nation The Most) و عدم تبعیض تجاری (Non Discrimination) در روابط با کشورهای دیگر به فراموشی سپرده شده و از تمکین نسبت به این اصول،که درواقع اصول نظم هژمونیک اقتصادی چندجانبهگرای پس از جنگ جهانی دوم تحت رهبری آمریکا میباشند،سرباز زده شده است و شاهد بحثهای گسترده پیرامون دستیابی به تجارت عادلانه (Fair Trade) به جای تجارت آزاد و تجارت دو طرفه (Reciprocity Trade) ،دوجانبهگرا و یکجانبهگرا،به جای تجارت چندجانبه و چندجانبهگرایی هستیم.
مادامی که دلار آمریکا به عنوان پول و ارز غالب جهان و وسیله اصلی مبادلات تجاری و مالی و رکن نظام مالی و اعتباری نظام اقتصاد سیاست جهانی محسوب میگردد،نمیتوان بهطور جدی انتظار داشت که بحرانهای اقتصادی آمریکا و حتی بحران در ساختار اقتصاد ملی این کشور سبب سقوط آن گردد (See:Henning,2004,pp."