خلاصه ماشینی:
"ایثار، از ورای چشمان نافذتتراوید، تو ندای فطرت انسان بودی، در برفریز و سرمای سهمگین زمستان.
آفتابی بودی که چشمان منتظر، تو را میجست.
جرعهای از آب کوثر بودی، که دستان پر محبت زهرای اطهر، در حلق زمان ریخت.
اما پس از تو، فرزند دیگری از آل زهرا(ع) به دادرسی این امتبهپاخاست و فرزندان افسرده و دلخون تو را پدری کرد.
اینک، فجر انقلابمان، همچنان نورانی است.
سادهتر از بهار از زندهیاد: سلمان هراتی آن روزها، هیچ خلوتی به یاد خدا برپانمیشد.
سادهتر از بهار مثل تلاوت آیههای قیامتبا بعثتی عظیم در پی و ما از خویشپرسیدیم و یاد گرفتیم بگوییم: «توکلت علی الله» پیشانیات، پاسخ سپیدی بود.
برای ما در خویش مردههای معیوب حضور تو امروز، آسمان مجهزی است کهبیشماره ستاره دارد و میتوان کهکشان را شمرد.
قلمرو نگاه تو، دورتر از پیداست و چشمان تو معبدی که ابرها، نمازباران را درآن سجده میکنند این را فرشتهها حتی میدانند که نیمی از تو هنوز، نامکشوف ماندهاست!..."