خلاصه ماشینی:
"امروز وقتی به گلزار شهدا میآیم تا در خنکای عطر یاد شما روح و جان تازه کنم به اندازه تمام قبرهای آسمانی شما آه از نهادم برمیخیزد.
آنقدر مطبوعات و حرفها و نوشتهها بوی گنداب میدهد که نمیتوان دیگر در این فضا تنفس کرد لااقل برای امثال من که عطر خاکریز هنوز در مشامم تازه استبوی ادکلنهای کذایی و زرق و برق مطبوعات و تشریفات حرفهایی که فقط موبایل میتواند بشوند، ملال آور است.
اما نه من حنجرهام از بوی خون و خدا لبریز است چون با شما مردان آفتابی همسفر بودهام فریاد خواهم زد قلم بدستخواهم گرفت تا حماسه شما را بسرایم آنقدر عطر یاد شما را در حوالی چشمهایم میپراکنم که دیگر جدیدترین ادکلنهای خارجی یارای رقابتبا آنها را نداشته باشند من اگرچه سراچه افسوسم اما تا نفس دارم نام شما را فریاد خواهم کرد و با قلمی که مثل دلم شکسته استبرایتان خواهم نوشت ..."