خلاصه ماشینی:
"برگی از دفتر عرفان جواد محدثی با دو پای طلب، قدم به جاده نیاز می نهیم و رسیدن به درگاهازلی را می طلبیم.
در آغاز راهیم و تا رسیدن به «کعبه مقصود»، راه دراز در پیشاست.
با احساسی سرشار از عشق و شوق، به «مدرسهعرفان» گام مینهیم و آهسته آهسته قدم بر می داریم تا به «مدرس خلوص»برسیم.
سراسر وجودمان را شور و هیجانخاص فرا میگیرد، شور شناختن و شوق و هیجان رسیدن.
کلاسی که بر سر در آن نوشته است: «استغناء» باید با این کلاس آشنا شد و کتاب آن را مرور کرد.
کتاب هزار و یک برگ عرفان را ورق میزنیم.
بایاد حق، دفتر عشق و کتاب عرفان ورق می خورد.
و ما هنوز، نشاه آن جرعه ناب نخستین، که این شعر هاتف در گوشدلمان طنین میافکند: که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الا هو و از کلاس بیرون می آییم.
تا ساعتی دیگر، پای درس دیگری ازتوحید و عرفان بنشینیم."