خلاصه ماشینی:
انسانی که دچار شک و تردید و لاجرم بحران شده و به دلیل غلبه روح روشنگری و مدرنیسم(پست مدرن و پشت مدرنیسم)ایمان و یقین را که ویژگی انسان پیشین بوده فدای تعبدگریزی و احتمال کرده است: «هزار شاید و آیا به جای یک باید گمان کنم به گمانم نشسته جای یقین»(همان) انسانی که پرخاشگرانه،معترضانه و بلکه معترضانه و البته به یاری بازی با کلمات«لایسئل»را زیر سؤال میبرد و میگوید:«اگر که چون و چرا با خدا خطاست چرا چرا سؤال و جواب است روز بازپسین» البته چنین تصویر و رویکردی را شاعر قبلا در دفترهای پیشین خود نیز نشان داده است:«ما/در عصر احتمال به سر میبریم/در عصر شک و شاید/در عصر پیشبینی وضع هوا/از هر طرف که باد بیاید/در عصر قاطعیّت تردید....
در این میان شاعر در برخی موارد به منی توجه میکند که در ادبیات عرفانی از آن تعبیر به من برتر12تعبیر میکنند منی که حقیقت و من واقعی انسان است که در طول زمان در زیر نقابهای مختلف پنهان شده است: «من جز برای تو نمیخواهم خودم را ای از همه منهای تو بهتر من تو»(36) «دوستترت دارم از هرچه دوست ای تو به من از خود من خویشتر»(36) «در من این غریبه کیست باورم نمیشود خوب میشناسمت در خودم که بنگرم»(38) «گم شدی ای نیمه سیب دلم ای من من ای تمام روح من»(44) 5.
در پیشگفتار،نویسنده درپی تبیین و توضیح موضوع برآمده و معتقد است«آنچه تاکنون در این زمینه دیدهایم،اگرچه تا حدودی تب و تاب جستجو را تسکین میدهد،ولی به نظر میرسد که پردهای از پیش چشم ما برداشتهاند و پردههای دیگر بر آن بستهاند»(همان،19) اما چند موضوع و مسئله در پیشگفتار در خور تأمل است: الف:مؤلف محترم معتقدند«البته این سخن که شعر نوعی بازگشت به کودکی است،گاهگاه به همین صورت کلی و جعل در اینجا و آنجا مطرح شده است...