چکیده:
عبد اله بن سعد بن ابی سرح قرشی اسلام میآورد و اندک زمانی کتابت وحی میکند،سپس از دین باز میگردد و مرتد میشود.بررسیهای تاریخی نشان میدهد که ارتداد او ارتباطی با نگارش قرآن ندارد،ولی قصهنویسان،که اغلب فاقد قوهء تحلیلاند،شاید مغرضانه،شاید سادهلوحانه،روی گردانی وی را به تحریر آیات الهی ربط میدهند.این قصههای بیاساس به تفاسیر و تواریخ هم راه مییابد، حتی از دریاها میگذرد تا در سدهء بیستم میلاد،نویسندهای از ایتالیا،آن را از حیث روایتپردازی تأویل کند؛قرنها پیش از او یک شاعر صوفی فارسی نیز این قصه را موافق رای صوفیانهء خویش تأویل کرده است.قیاس آنچه این دو گفتهاند،جدا از اینکه یکی از موارد دادوستدهای دائم فرهنگی را به دست میدهد،وسعت میدان تأویل را نیز آشکار میکند.
خلاصه ماشینی:
"این یکی از دو روایت بیاساسی است(و ما بدین موضوع خواهیم پرداخت)که با اندکی اختلاف در برخی از کتب تاریخی و نیز در تفاسیر اسلامی ذیل آیهء 93 از سورهء انعام و آیهء چهاردهم از سورهء مؤمنون آمده،نمونه را،سورآبادی در تفسیر خویش نوشته است: «و آن کس که گفت زودا که من فرو آرم مانند آنکه خدای فرو آورد[ترجمهء بخشی از آیهء 93 از سورهء انعام]؛و او عبد اله بن سعد بن سرح بود که گاه گاه چون کاتب وحی مصطفی [صلعم]حاضر نبودی رسول او را فرمودی نبشتن وحی[...
کالوینو،همچنانکه خود معترف است،بدین قصهها از منظر یک نامعتقد مینگرد و گفتههایش جز از حیث روایتشناسی ارزش دیگری ندارد؛به عبارت دیگر او در نقل این داستانها نه میل به توجیه و تحلیل تاریخی داشته و نه قصد طعنه یا تعنت کرده است،بلکه این قصهها را وسیلهای قرار داده تا آراء خویش را در باب نگارش تبیین کند و همهء گفتار عبد اله سعد او را میتوان در این یک جملهاش خلاصه کرد:«گمان نمیکنم تمامیت بتواند در قالب زبان بگنجد»(کالوینو 202) او قصهء نخستین را چنین تأویل میکند که در این قبیل روایت و روایتپردازیها کاتب خود نقش محوری دارد،محق است در متن مداخله کند یا به میل خویش روایات را جرح و تعدیل نماید،چه ساخت و بافت جملهها بر عهدهء اوست."