چکیده:
یکی از مهمترن کارهایی که در هر ترجمهای انجام میشود،معادلیابی درست است. اهمیت این کار بدین سبب است که پیوند مفهوم تازه را با فرهنگ بومی امکانپذیر میکند.برای انتخاب درست توجه به چند نکته اهمیت دارد.بهویژه اینکه در معادلیابی نباید ارتباط واژهء تخصصی و طیف معنایی آن در زبان روزمره را نادیده گرفت.این مقاله برای معادلیابی و مراحل کار،با انتخاب معادلی برای واژهء آلمانی Dasein و کاربرد آن در اندیشهء هیدگر،در عمل روشی را ارائه میدهد.
خلاصه ماشینی:
"اگر به کشف چنین کلمهای موفق میشدیم،با کاربردش در ترجمهء متون هیدگر،خودبهخود معنای تازه مییافت؛همانگونه که کلمهء Dasein نیز در بافت پیچیده و منظومهء فکری او خودبهخود معنا و رنگ و بویی تازه به خود گرفت.
Dasein پیش و بیش از آنکه برای آلمانیان امروزین طنین اصطلاحی فلسفی داشته باشد،در واقع برای آنان کلمهای کاملا مأنوس و روشن است و هیچ آلمانی زبانی هنگام شنیدن آن یکه نمیخورد که:«یعنی چه؟»پس ما هم نباید با تکرار این کلمه به گونهء«دازاین»در ترجمهها بر مخاطبان پارسیزبان جفا میکردیم.
آنچه در پی میخوانید ابتدا برگردانی است از مدخل Dasein در لغتنامهء برادران گریم4-مرجع محبوب هیدگر با نمونههایی از کاربرد این کلمه در متون ادب و فلسفهء آلمانی-و سپس جملههایی از کتاب اخیر الذکر یاسپرس،آنگاه از هستی و زمان5هیدگر،و سرانجام اندکی در باب کلمهء«روزگار»در پارسی.
"(S و این هم جایی که هیدگر برای نخستین بار کلمهی Dasein را به معنای مخصوص به خودش منظور کرد: *«بنابراین،پردازش پرسش از هستی بدین معناست:شفاف کردن یک هستنده- هستندهای پرسشگر-در هستیاش.
اینکه برخی متفکران از Dasein بهره گرفتهاند به خاطر بیان مفهومی بوده است بس گستردهتر از خود انسان؛این عبارت به بافت (context) هستی انسان و تمامیت زندگیاش اشاره دارد(در پارسی هم روزگار دارای همین ویژگی است).
خود هیدگر در جای دیگری از کتاباش(46,10)به این نکته اشاره میکند که در تحلیل Dasein باید از چندین واژه اجتناب ورزید،زیرا اینها حاکی از حوزههای پدیداری خاصی هستند و موضوع کاوش پدیدارشناسانه را پیشاپیش مفروض داشتهاند؛این واژگان بدین قرارند:«انسان»،«سوژه»،«زندگی»(به معنای دیلتایی کلمه)،«جان»،«روح»،«شخص» و«آگاهی»."