چکیده:
نوسازی و اصلاحات در ترکیه دوران آتاتورک و جانشینش اینونو علیرغم ایجاد
تغییرات اساسی در حوزههای فرهنگی و سیاسی فاقد یک چارچوب نظری مستقل و ملی و بدون
تغییرات ساختاری ملازم با آن در حوزه اقتصادی-اجتماعی بود.دولت جدید برخاسته از
ویرانههای امپراتوری عثمانی به قصد حل بحرانهای هویت و مشروعیت یک نوع ایدئولوژی
کمالیستی را به زور و از بالا تحمیل کرد که فقط در قالبها و ظواهر ناسیونالیستی و
با محتوایی غربگرایانه بود.پایه اجتماعی رژیم کمالی در اعیان و اشراف، زمینداران،
و طبقه نجاری رو به رشد قرار داشت که در ائتلاف با نظامیان، بوروکراتهای اداری و
روشنفکران مانع تغییرات و اصلاحات اقتصادی-اجتماعی شدند.رشد اقتصادی ناموزون در
چارچوب الزامات اقتصاد جهانی نابرابری میان طبقات اجتماعی و مناطق شهری و روستایی
را افزایش داد.دولت سالاری حامی سرمایه صنعتی در دهه 30 قرن بیستم نیز با تضاد
منافع نخبگان حاکم نتوانست کشور را صنعتی کند.در نتیجه نارضایتی اقشار و گروههای
اجتماعی در کنار تحولات بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم دولت اقتدارگرا و تک حزبی
ترکیه را به سمت رژیمی چند حزبی در چارچوب یک اقتصاد آزاد با نوعی آسانگیری نسبت به
مذاهب در دهه پنجاه و پس از آن سوق داد.
خلاصه ماشینی:
"احساسات طرفدار فاشیسم در دوایر و محافل حاکم گسترش و محبوبیت یافت و در آنجا استدلال میشد که گر چه فاشیسم به احزاب مخالف اجازه فعالیت نمیدهد ولی انتقاد در درون حزب حاکم را روا میدارد، البته نه انتقاد از اصول اساسی آن را بدین ترتیب در اوایل دهه 1930 RPP کوشید خودش را تبدیل به سازمانی«ملی»کند، با عضویت نخبگان و یک ایدئولوژی برای تعریف و تعیین ویژگی اصلی دولت و ایجاد اجماعی سیاسی حول خطوط راهنمای«تغییرناپذیر»، یعنی «شش محور»، که ورای انتقاد بودند و همه فعالان سیاسی مجبور بودند به آنها وفادار باقی بمانند.
کیدر (110) بر این باور است که مقامات بوروکراتیک صاحب قدرت امیدوار بودند که یک حزب مخالف وفادار برای پیشبرد مجموعهای مورد توافق و مذاکره از سیاستها که متناسب با وضعیت جهانی جدید باشد با آنها همکاری و فعالیت خواهد کرد و اینکه آنها«هم قوت و توان کسب شده توسط بورژوازی و هم فاصلهای که اکنون دوایر تجاری را از سیاستهای دولت سالارانه دوره قبلی جدا میکرد، بسیار دست کم گرفتند».
» (122) همانطور که پروین و هیک (123) ذکر کردهاند، حکومت تکحزبی، فشار برای اصلاحات اجتماعی و سیاسی و سکولاریزم، و غفلت از بخش کشاورزی«همگی ترکیب شدند تا جدایی گسترده بین حکام و مردم تحت حکومت را در ملت جدید تغییر نکرده باقی بگذارند»، به همین دلایل، اقتدارگرایی اجتنابناپذیر بود و سه گروه از نخبگان حاکم یعنی افسران ارتش، بوروکراتها، و روشنفکران(به ترتیب مستقر در ارتش، بوروکراسی، و حزب)قدرت و سلطه یافتند و به اکثریت مردم(دهقانان، کارگران و سایر طبقات شهری و روستایی پایین)اجازه مشارکت ندادند."