چکیده:
دوشچکار در زبان روسی به معنی عزیر دل است.چخوف در داستان دوشچکا به شخصیت الگا سیمیونوا، قهرمان اصلی،که به خاطر خوش اخلاقی و ظاهر پسندیدهاش همه او را دوشچکا مینامند با نگاهی طنزآمیز مینگرد. این داستان تحلیله،نظرات و دیدگاههای مختلفی را به خود اختصاص داده است.تعدادی از منتقدان با بررسی شخصیت الگا او را زنی با افکار و عقاید متزلزل و بیارده معرفی کردهاند که به محض تغییر شرایط زندگی،احساسات و عقاید وی نیز تغییر مییابد ولی گروه دیگری از منتقدان برخلاف گروه اول،بر این عقیدهاند که الگا با توجه به طبیعت زن بودنش،فردی مهربان و صاحب تمام کمالات انسانی یک زن است.از نظر آنها الگا انسان تکامل یافتهای است که فقط برای دیگران زندگی میکند.از میان منتقدان دسته دوم میتوان نویسندهء توانای روسیه لف نیکلا یویچ تالستوی را نام برد. در این مقاله به بررسی داستان دوشچکا و دیدگاههای لف تالستوی در مورد آن،پرداخته میشود.
خلاصه ماشینی:
"چخوف معتقد است که مردم دیدار میکنند،شوخی میکنند،قهوه میخورند،گذشتهها را به خاطر میآوردند،درباره حوادث غیر مهم گذشته حرف میزنند و در این هنگام به یک چیز فکر میکنند و همه را یک احساس ملالانگیز نگران میکند.
» در همسایگی آنها دامپزشک جوانی به نام ولادیمیر پلاتونویچ اسمیرنین1،مرد متأهلی که به دلیل خیانت زنش جدا از او و پسر خود زندگی میکرد،سکونت داشت و هنگامی که شوهر آلنکا برای خرید چوب میرفت،او به دیدن آلنکا میآمد و آنها از این در و آن در حرف میزدند...
با تأمل در شیوه زندگی"دوشچکا"میبینیم که او قدرت انعطافپذیری فوق العادهای دارد و خیلی راحت مطیع خواستههای همنشینهای خود که به آنها دل داده،چنانکه قادر است برای دیگری خود را کامل فراموش کند.
پیداست نویسنده میخواسته این موجود پیچاره"دوشچکا"را از نظر استدلال او(نه از نظر احساس)مسخره کند،چرا که زمانی با کوکین درکارهای تئاترش شریک میشود،زمانی به تاجر چوب علاقه پیدا میکند،زمانی تحت تأثیر دامپزشک،فکر میکند که مهمترین کار مبارزه با بیماری سل مروارید است و سرانجام زمانی هم مجذوب مسائل ریاضی و علاقمند به محصلی با کلاه بزرگ میشود.
داستان اینکه او چطور با از خودگذشتگی تمام،به کوکین و همهء چیزهایی که او دوست داشت،عشق میورزید،همینطور تاجر چوب،همینطور دامپزشک و بیشتر از همه اینکه چطور رنج میکشید زمانی که تنها بود،وقتی که هیچکس را نداشت که دوستش داشته باشد ودر نهایت اینکه چطور او با همه توان حس زنی و مادری(چیزی را که مستقیما تجربه نکرده بود)را با عشق بیحد و مرز به انسان آینده،به محصلی با کلاه بزرگ اهدا کرده است،مرا متأثر میکند."