خلاصه ماشینی:
"برای من مسلم است که اگر سایروس ونس وزیر خارجهء وقت آمریکا و من بعنوان وزیر خارجهء بریتانیا از بیماری شاه آگاه بودیم،هر دو هنگامی که برای شرکت در نشست سنتو در 41 مه 7791 به تهران رفتیم به او پیشنهاد میکردیم وقت آن رسیده است که اصلاحات دموکراتیک را به منظور برقراری پادشاهی مشروطه آغاز کند تا پسرش بتواند جانشین او شود.
رفتهرفته که بحران سیاسی در ایران بالا میگرفت، مسئولیت پزشکان شاه که تنها کسانی بودند که از بیماری او آگاهی داشتند در آگاه نکردن یک دولت دوست از راز شاه چه بود؟آنان به خوبی از وخامت بیماری و دشواریهایی که گریبانگیر بیمارشان شده بود،آگاهی داشتند.
ریچارد هلمز سفیر آمریکا در ایران و رییس پیشین سیا که تماسهای گستردهای با سرویس اطلاعاتی فرانسه داشته است با پژوهشهای خود به این باور رسیده بود که سرویسهای جاسوسی فرانسه هیچگاه نمیدانستهاند که شاه سخت بیمار است و پیش از مرگ شاه تأیید کرد که سیا نیز در اینباره چیزی نمیدانسته است.
ولی در لندن،در روزهای پایانی 9791،لویی دوگیرنگو وزیر خارجهء پیشین فرانسه به هنگام شام خوردن-درحالیکه شغل دولتی نداشتیم-به من گفت که سال گذشته مرا از بیماری شاه آگاه کرده بوده است.
گرچه به راستی نمیدانم رییسجمهوری فرانسه چگونه«غیر مستقیم»از بیماری شاه آگاه بوده است، ولی این موضوع روشن میکند که چرا ژیسکار دستن به هنگام اوجگیری بحران در ایران،پذیرای رهبر انقلاب در فرانسه شده است.
با نگاهی به گذشته و با شنیدن سخنان کسانی که در آن هنگام پیرامون شاه بودهاند،به این باور رسیدهام که چنانچه دولتهای غربی از بیماری شاه آگاه شده بودند،با تشویق وی به رفتن از ایران در تابستان 8791،از سقو وی جلوگیری میکردند."