چکیده:
سنایی شاعر دوران ساز تاریخ ادبیات فارسی، در نقطه عطف شعر عرفانی ایرانی قرار دارد. جان دان شاعر انگلیسی زبان آمریکایی قرن هفدهم از ویژگی های شخصیتی و فکری مشابه سنایی برخوردار است. احوال متغیر و روح ناآرام، شخصیت دوگانه و تراژیک، نبوغ تحول آفرین در عرصه اندیشه عرفانی، نوآوری و برجستگی در غزلسرایی و شریعت مداری در عرفان، از صفات بارز و همسان این دو گوینده بزرگ است. بر این اساس، موضوعات مهم عرفانی مشترک مانند خداشناسی، عشق، کشف و شهود، توبه، فنا و مرگ از دیدگاه سنایی و دان در این مقاله مطالعه می شود.
خلاصه ماشینی:
"عشقستایی و عقلستیزی یکی از اصول صوفیه استو عارفان عقل را در راه شناخت و دستیابی به حقیق عاجز میدانند: {Sذات او را نبرده ره ادراک#عقل را جان و دل در آن ره چاکS}(همان:64) در اشعار حکیم سنایی دو دیدگاه متفاوت از این نظر وجوددارد:آنجا که عقل در مسائلمربوط به شرع و امور دنیوی دخالت میکند،پسندیده است و هرگاه در مقابل عشق قرارمیگیرد،فرودین و نکوهیده و مورد انکار است.
عشقستایی و عقلستیزی یکی از اصول صوفیه استو عارفان عقل را در راه شناخت و دستیابی به حقیق عاجز میدانند: {Sذات او را نبرده ره ادراک#عقل را جان و دل در آن ره چاکS}(همان:64) در اشعار حکیم سنایی دو دیدگاه متفاوت از این نظر وجوددارد:آنجا که عقل در مسائلمربوط به شرع و امور دنیوی دخالت میکند،پسندیده است و هرگاه در مقابل عشق قرارمیگیرد،فرودین و نکوهیده و مورد انکار است.
هرچند عرفا پا را از این هم فراتر نهاده،مرگ را آغازیبرای زندگی جدید میدانند و چون مرگ را سبب وصول به معشوق و معبود ازلی میشمارند،نه تنها آن را ناگوار نمیشناسند،بلکه با اراده و اشتیاق از آن استقبال میکنند: {Sبمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهیS} {Sکه ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ماS}(سنایی،1362:52) سنایی که در مکتب جمالی پرورشیافته است به هر حقیقتی در جهان هستی با دیدیزیبا مینگرد؛بویژه اگراین حقیقت او را به معشوق نزدیکتر کند،برای او مقدستر خواهدبود؛همانطور که او دوری از معشوق را درد بینهایت میشناسد،وصال او را آروزی هردلمشتاقی میداند."