چکیده:
در مثنوی مولانا واژهی تأویل غالبا با بار معنایی منفی به کار میرود و بهشدت نفی و انکار میشود. از سوی دیگر خوانندهی مثنوی به سرعت و آسانی درمییابد مولانا همواره به شیوهای خلاق به تأویل آیات قرآنی و احادیث و به طور کلی مفاهیم دینی دست میزند. این نوشتار میکوشد در این تناقص تأمل کند و نشان دهد که نگاه منفی مولانا به تأویلهایی ویژه اشاره دارد که همان تأویل عقلانی اهل اعتزال است.در برابر،شوقمندانه به تأویل اشراقی صوفیان روی میآورد که رویکردی است کاملا متفاوت با رویکردی که سعی در ارائهی قرائتی خردگرایانه از دین دارد و بر گونهای کشف و شهود و تجربهی درونی مبتنی است.
خلاصه ماشینی:
"در همینجاست که مولانا به کنایه و تعریض از نگاه خردگرایانه سخن میگوید که از فهم این معنی ناتوان است و دست به دامان تأویل میشود تا تسبیح هستی و خصوصا جمادات را که در قرآن بدان تصریح شده به شیوهای خردپذیر تبیین کند: فاش تسبیح جمادات آیدت وسوسهی تأویلها نربایدت چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کردهای تأویلها که غرض تسبیح ظاهر کی بود؟ دعوی دیدن خیال غی بود بلکه مر بیننده را دیدار آن وقت عبرت میکند تسبیحخوان پس چو از تسبیح،یادت میدهد آن دلالت همچو گفتن میبود این بود تأویل اهل اعتزال و آن آن کس کو ندارد نور حال چون ز حس بیرون نیامد آدمی باشد از تصویر غیبی،اعجمی (مثنوی8/-3/2021) در اینجا،آشکارا تأویل،صرفا تأویل اهل اعتزال است و به طور کلی جریانهایی که در جستوجوی تحلیل عقلانی از دین هستند.
در تعابیری چون«موسی جان»و«یوسف جان»1دقیق شویم که تناسب تام دارد با همان سازوکار گذار قصه به درون یا به تعبیر دیگر فهم قصه به صورت تمثیلی از کشمکش جسم روح آدمی: ای موسی جان چوپان شدهای بر طور بر آ ترک گله کن (کلیات شمس682/4/) در دیو زشت در روی و یوسفش کنی و اندر نهاد گرگ درآیی شبان شوی (همان812/5/) این تأویلها گاه به اخبار نیز تسری مییابد: گفت پیغمبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران زینهار زان که با جان شما آن میکند کان بهاران با درختان میکند لیک بگریزید از سرد خزان کان کند کو کرد با باغ و رزان روایان این را به ظاهر بردهاند هم بر آن صورت قناعت کردهاند بیخبر بودند از جان،آن گروه کوه را دیده،ندیده کان به کوه آن خزان نزد خدا،نفس و هواست عقل و جان عین بهارست و بقاست مر تو را عقلی است جزوی در نهان کامل العقلی بجو اندر جهان جزو تو از کل او کلی شود عقل خود بر نفس چون غلی شود پس به تأویل این بود کانفاس پاک چون بهارست و حیات برگ و تاک گفتههای اولیا نرم و درشت تن مپوشان زان که دینت راست پشت (مثنوی5502/-1/6402) این از موارد نادری است که تأویل در مفهومی مثبت و صوفیانه به کار رفته است."