چکیده:
مقاله حاضر با پرداختن به مراحل شکلگیری افکار لایبنیتس در مورد امتداد و مکان، و ارتباطآندو با هم، نشان میدهد که لایبنیتس چگونه با نفی جوهریت امتداد، نیرو را اصل اشیا و امتدادمیداند. ضمن آنکه بر این اساس، او از ثنویت دکارتی و کانتی خارج میشود و اصل اشیا را روحانیمیداند. لایبنیتس امتداد، ماده، و مکان را سطح پدیداری، و واقعیتی اشتقاقی میانگارد؛ در نتیجه،از اینکه جهان را از هر دو سو ـ درون و برون ـ نامتناهی بداند ابایی ندارد، بنابراین اتم و خلا را منکرمیشود و اصل اشیا را نقاطی متافیزیکی میشمارد که «مناد» نام دارند، دارای حیات و ادراکاند، وبه اطراف احاطه برونی دارند. وی بدین ترتیب، اتصال را توضیح میدهد.
خلاصه ماشینی:
از آنجا كه تلقّى نهايى لايبنيتس درباره مكان و زمان در نگاه او به امتداد تأثير بسزايىدارد، لازم است كه در اين بخش، به طور مختصر، به نقد و ارزيابى زمان و مكان پرداخته شود: به طور كلّى، بايد گفت: استدلال لايبنيتس در مورد نسبى بودن مكان و زمان، تمام نيست؛زيرا اوّلاً او به جاى اثبات اين مطالب، به دنبال ردّ نظريه نيوتن مبنى بر مطلق بودن زمان و مكاناست تا با ردّ آن، نظر خود را ثابت كند (اين در حالى است كه ممكن است هر دو نظر غلط باشندو فرض سوم جارى باشد، نه آن دو نظر نقيضِ هماند و نه نظريه ديگرى غيرقابل طرح است ـمثل نظريه عرضِ تحليلى بودن زمان و مكان كه توسط فيلسوفان مشّايى ارائه شد كه نظر ديگرىمحسوب مىشود؛) ثانيا مواردى نيز كه لايبنيتس براى ردّ نظريه نيوتن طرح كرده است، تمامنيستند (چراكه دليل اوّل او مبتنى بر اصل جهت كافى است).
كلارك در پاسخ به لايبنيتس «اراده خداوند را مستغنى از جهتكافى ديگر مىداند» و در صورت عدم قبول نيز اشكال را متوجه خود وى مىكند: «حتى اگرمكان شىء عينى نباشد و صرفا نظم محض باشد، در مورد ترتيبى كه a,b,cكنار هم قرار دادهشدهاند (نه جور ديگر)، باز ترجيحى در كار نيست»؛ يعنى به هر روى، اصل جهت كافىنسبت به مطلق و نسبى بودن مكان يك جايگاه دارد.
نظم منطقى مقولات از نظر او، و برخلاف آن ترتيبى كه دريافته مىشود، همين است:اوّل، مفهوم جوهر لازم مىآيد؛ دوم، وجود كثيرى از جوهرها؛ سوم، امتداد كه نتيجه تكرارآنهاست؛ چهارم، مكان كه مفهوم نظم و ترتيب بيشترى را القا مىكند و خود وابسته به امتداداست (بدون اينكه قائم به جوهرهاى بالفعل باشد).